ارتفاع سکوت

مشخصات بلاگ

انواع ادبی(شعر و نثر)

رنگ آدمی                                                         


چه قدر آسمان آبی است

و شکوفه های نارنج سفید 

و کسی 

که آن دورها نشسته 

به رنگ آدمی است.



  • مهری کیانوش راد
  • مهری کیانوش راد

جرأت نه گفتن                           


این همه تیغ بر دل ، این همه رنج در جان.

چرا هنوز ایستاده ام و بر آن ها نمی تازم؟

چرا اراده نمی کنم ، تا بند اسارت را از دست و پای خود باز کنم؟

وای از آغاز اسارت 

اسارت از زمانی آغاز شد ؛که قدرت نه گفتن را فراموش کردم.

بسیار کودکان را دیده ام ؛که چه صادقانه از عشق و نفرت خویش سخن می گویند.

برق صداقت آن چنان زیبایشان کرده بود ؛ که تلخی حقیقت را پوشانده بود.

من نرم نرم با فاصله ی از کودکی خود، نه گفتن را فراموش کردم...

اما حالا چه قدر دور از دسترس می نماید؛ نه گفتن.

اگر چشمه ی جوشان « «  نه » در من می جوشید، بر همه ی نازایی های خود، بر همه ی خطاها ، بر همه ی زنجیرها که مرا سوی خود می خواند؛ نه می گفتم...

آیا سخن محبوب یگانه را شنیده ای ؛ که برای رسیدن به او ، باید به همه ی معشوق های دیگر « «نه » گفت.

اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب با خود مهربان باشیم.


  • مهری کیانوش راد

دریایی تو... 

دریایی تو

چنان طوفانی  نگاهم می کنی 

که صید مروارید 

فراموشم می شود.



  • مهری کیانوش راد

بشمار ... بشمار


بشمار ...بشمار 

سپیدارهای بلند را بشمار

که هر کدام 

داری برای لحظه های پوچ است

بشمار... بشمار

روزهای ساکتت را بشمار 

که زندگیت 

فاصله ی دو نقطه است 

و وجودت 

عمود منصفی بر خط زمان

بشمار... بشمار

بانگ قدم هایت را بشمار

که قدم هایت 

بانگ کهنه ی رفتن های همیشگی را دارند

بشمار...بشمار

نبض خواهش هایت را بشمار

که زندگیت در پی آن ها گذشت 

بشمار...بشمار

زندگیت در شمارش اعداد گذشت 

و تو 

با عددی 

در دفتر زمانه ثبت شدی.

اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب پله های تنهاییmkianooshrad

  • مهری کیانوش راد

گام تنهایی


عشق

گام تنهایی انسان است

گاه 

که وهم تنهایی 

به بوسه ی جلادت 

بکشاند.


اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب رویایت را ناگفته رها کنmkianooshrad

  • مهری کیانوش راد

مرگ بنیادی ترین هسته ی هستی


شگفت است ؛ انسان با آگاهی به مرگ خویش ، 

همه ی عمر تلاش می کند ، می سازد و می داند : 

آن چه را تجسم بخشیده ؛ باید بگذارد و برود.

شاید اگر مرگ نبود ؛ آهنگ زندگی کندتر می شد.

شاید اگر مرگ نبو؛ شوق آدمی به زندگی کمتر می شد.

شاید اگر مرگ نبود؛ جهان زیبا نبود.

شاید اگر مرگ نبود؛ ...

باید اقرار کرد : مرگ بر زندگی مقدم است.

بسیار نطفه ها قبل از ورود به جهان نابود می شوند.

اما هر کس چشم بر جهان گشود؛ بهره ی او از مرگ غیر قابل تغییر است.

این اندیشه در جایگاه قرآنی نیز جایگاه ویژه ای دارد؛ در قرآن آمده است که:

الذی خلق الموت و الحیاه ....    ( سوره ملک، آیه 2)

او کسی است ؛ که خلق کرد؛ مرگ را و حیات را.

اشتراک با ذکر ماخذmkiamooshrad

  • مهری کیانوش راد

انسان ، پرتاب شده در چرخه ی هستی


انسان بدون هیچ خواسته ای وارد چرخه ی حیات می شود و بازی طاقت فرسای زندگی را شروع می کند.

زمانی که چشم های عقلش گشوده شوند ؛ ناگهان در می یابد ؛ که در پایان راه،  مرگ به انتظارش نشسته است.

تلاش می کند ، چشم و گوش خود را بر مرگ ببندد و خود را به بازیچه هایی مشغول کند ؛تا اندکی از هراس او بکاهند.

می توان چشم بر مرگ بست ، اما نمی توان به مرگ گفت : نباش.

تسلیم قانون زندگی می شویم ، به بهای هر نفس کشیدنی ، جاذبه ای ، وابستگی عاطفی تازه ای.

و انسان روز بروز قدرت مند تر می شود ، به قله می رسد و وای از روزی که در اوج غفلت ، زمان  فرو شدن را تجربه کند

بازی زندگی با انسان ،مانند بازی ماری است ؛ که با چشمانش ، حیوانی را مسحور کند و  در یک لحظه ی ناگهانی ، با حرکتی او را از زندگی سافط کند.

تفاوت انسان ها در این است ؛ که مسحور زندگی نشوند و  زمانی که مرگ او را به خود 

می خواند؛بداند ، چرا تسلیم مرگ می شود.

این والاترین هدیه ی انسان به خویشتن است.

اشتراک با ذکر ماخذ mkianoshrad

  • مهری کیانوش راد

سفر با قطار شب

        

ریل های راه آهن 

سایبان گل وحشی زرد

آزادی ، زیبایی با آهن و سنگ

        (2)

سگ زرد 

سر لای پاها می رود

سگ سیاه 

بی مو

به مسافران قطار خیره می شود

      (3)

قطار می رود 

با سوت ممتدد زندگی

      (4)

کبوتر خسته ی شب

به دامان زمین می نشیند

واژه ها 

از دایره ی چشمانم می گریزند

     (5)

چند نقطه در دوردست ها می سوزد

تاریکی 

با

نور 

چه هویداست.


اشتراک با ذکر ماخذ mkianooshrad


  • مهری کیانوش راد

آهنگ  آهن 


من 

خودم هستم

انسان روزگار آهن و دود

سرگیجه های مداوم من 

هر روز بیشتر می شود

انسان گیج 

در پارک های مداوم تکرار 

می آید

می رود

می آید 

می رود

در خانه های قفس 

دیگر هوایی نمانده است

***

در روزگار آهن 

آه 

آهنگ هر روزه ی پریشانی دل است

***

ای روزگار پریشان 

ای آه مضطرب 

در خانه های قفس

دیگر خودی نمانده است

نه آسمان 

نه ستاره ای 

آهنگ آهن است 

که می تازد.

اشتراک با ذکر ماخذ، mkianooshrad

  • مهری کیانوش راد