اندیشه و رنج آدمی
اندیشیدن ، سخت ترین ، لذت بخش ترین مزه ی هستی و دردناک ترین تجربه ی آدمی است.
آن گاه که به جایی می رسی ؛ که باید به خود پاسخ دهی:
آیا راه آمده را درست آمده ای؟
آیا عمر خود را به باطل نفروخته ای؟
و می بینی ؛ که درست نیامده ای ؛ اما راه بازگشت نداری،
قدرت تغییر نداری،
فرصت ها از دست رفته اند و آب رفته دوباره به جوی زندگی برنمی گردد،
عادات چون ریسمان بر دست و پای تو پیچیده اند و تو ناتوان به دنبال راه حل می گردی.
شاید در این لحظه ی بحرانی اندشیدن برای آدمی آخرین راه حل باشد و گرنه ، تیر خلاص بر هستی او شلیک می شود.
اندیشه به این که ، چگونه از اندوه خود بکاهم،
اندیشه به این که، با وجود همه ی راه های نرفته ، راه های غلط رفته، همه ی آزمون و خطای گذشته ، چگونه زندگی کنم ؛
تا دیگرحسرت این لحظات نباشد.
شاید اندیشه و اندیشه ورزی تنها راه برای برخاستن دوباره ی آدمی باشد و
روزنه ای به سوی درست زندگی کردن.