* قمری غزل
در کل جهان ز وزن دل کم شده است
قمری غزل ترانه اش غم شده است
در ذهن جهان صدای دل دلگیر است
از بغض زمین کمند دل خم شده است.
* بی رخ دوست
این خانه به بوی نفس ش رنگین است
از اندوه دوری ز رخش غمگبن است
هر لحظه ز عمر می رود بی رخ دوست
از دوری او حزن جهان سنگین است.
اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب رویایت را ناگفته رها کنmkianooshrad
خلیج فارس
ای سرزمین مهر ، مام خلیج فارس
بر دامنت به مهر ، بام خلیج فارس
در سرزمین عشق، ایران چونان گهر
روشن شده زعشق، شام خلیج فارس
از زادگاه من ، شیرین ز نی شکر
بادا همیشگی ، جام خلیج فارس
از رطب دلم ، چون خارک بریم
شیرین تر از عسل ، کام خلیج فارس
دشمن ز تو به دور، با یاد و نام رب
بر تارک جهان ، نام خلیج فارس.
اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب رویایت را ناگفته رها کن mkianooshrad
آدمیان تنهایند و...
آدمیان تنهایند و عشق تنها پناهشان .
آدمیان آن گاه که می ترسند ، عشق می ورزند،
آن گاه که برودت جان شان را می افسرد ، عشق می ورزند،
آن گاه که اندوه بر جانشان خیمه می زند ، عشق می ورزند،
آدمیان عشق را بر تن می پوشند ،
در جان می کارند،
بر لب ترنم می کنند.
آدمیان به عشق زنده اند
چون عشق نباشد،
می میرند.
شیرینی غم عشق
گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شاد ما را غم نگار بود مایه ی سرور
غم که همیشه هاله ی سیاه روح انسان و بازدارنده ی او از هر تحرک و شادمانی است، چرا در شعر حافظ، در ترکیب با عشق،
شیرین ترین بهره ی روح انسان می شود؟
شاید به این دلیل که:
شیرین ترین بهره ی عشق ، تهی کردن عاشق از خود و خودپرستی است.
او جانش را به محبوبی می سپرد ؛ که حضورش ، شیرین ترین حضور و هجرانش ، شیرین ترین لحظه ی انتظار است؛ انتظار برای
حضور محبوبی که جان را روشنی بخشد و کام جان را شیرین کند.
شیرینی این اندوه تا به جایی است ؛ که عاشق آن را به تمامی برای خود می خواهد، نه از خود خواهی، که می داند ؛ این اندوه
آشنای هیچ کس جز او نیست؛ پس آن را چون جان عزیز می دارد و چون کسی که کان شکر در بر دارد ، با شیرین ترین وجه با دیگران
روبرو می شود.
غم عشق از آن او می شود و شادی برای دیگران.
این است سر سخن آن یگانه ی همیشه ی دوران ، سر حلقه ی عشاق ، علی علیه السلام ، که:
المومن حزنه فی قلبه و بشره فی وجه - نهج البلاغه، حکمت 325، ترجمه فیض الاسلام-
اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب حافظ هاتف میخانه عشقmkianooshrad
روح برهنه ی تو
دیروز عاشورا بود
من
72 بار مردم ، زنده شدم
72 بار تکرار تاریخ را دیدم
امروز ما ادامه ی دیروز است
حسین روح برهنه ی توست
آنگاه که آزاد می شوی
و زینب
شلاقی
که مدام بر تن من می تازد.
ای شلاق بر من بتاز
ای شلاق بر ما بتاز
ما به پوسته ها عشق می ورزیم.
و من عشق را
تنهاترین می یابم
آنگاه که درد فرد بودن
مرا به جانب تو می کشاند
تا مرا پناه دهی
دو تا شویم
و عشق که زبانه کشید
چشم می گشایم
تو محو شده ای
پله پله
باید به او رسید.
اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب پله های تنهایی mkianooshrad
اصلاح گری حافظ و عبید زاکانی
عبید در داستان موش و گربه ، پرده از ریای گربه صفتان قدرت مدار برمی دارد و ابزار قدرت این دیو صفتان را که همان پوشش زهد
ریایی و توبه کاری مکرر است ؛ برملا می کند.
عبید راوی تمامی زشتی های زمانه ی خود است ؛ به عریانی واقعیت های زمانه ی خویش؛ آن چنان که هنوز بوی تعفن از کلام او به
مشام می رسد.
عبید گاه به طنز ، گاه با هزل می کوشد از زشتی این چهره ی کریه بکاهد و آن را برای خواننده قابل تحمل کند.
و این چهره ی زمانه ی حافظ است.
حافظ به مدد نبوغ غول آسای خود ، تصویرگر همه ی کژی های جامعه ی خویش است ، اما نه مانند عبیدزاکانی ، بلکه در زیباترین ،
گویاترین و منزه ترین کلام .
مفاسد جامعه را هم نشین عشق، عرفان ، تقدس و پاکی می کند ؛ و آن چنان همه چیز را با هم آشتی می دهد ؛ که خواننده ی
شعرش قدم به قدم آشنا با زشتی ها و دشمن آن ها می شود.
عبید زاکانی اگر آغازگر نهضت ریاستیزانه و اصلاح گر زمانه خود نباشد ، از موثرترین عوامل در این قیام کلامی علیه زمانه ی خویش
است .
و حافظ ، از درخشان ترین چهره هایی است که به قیام و اصلاح گری عبید و همفکرانش ، در آینه ی شعرش رنگ جاودانگی
بخشیده و برای همیشه در هیئت اصلاح گری شاعر در تاریخ ادبیات ایران جاودانه ماندگار شده است.
اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب حافظ هاتف میخانه عشق mkianooshrad
بادبادک
بادبادک های سرگشته ی آسمان
محکوم قانون باد.
در انتظار مرگ
به بالا رسیده اید
در اوج مانده اید
اما
نه با اختیار خود.
محصور بادبادک شده
و به انتظار
میل عجیبی به نگهبانی دو گوش خود
تا کی دوباره بترکد
بادبادک آدمی
اندوه پریش و
محکوم قانون باد.
اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب رویایت را ناگفته رها کنmkianooshrad
شمارش رنج
رنج ها را شماره می کنم
بگذار
شادمانه ترین سرود را بخوانم
آنگاه
که شیار دو ابرویم
طرحی از غم
بر چهره می زند.
اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب رویایت را ناگفته رها کن mkianooshrad
*گام تنهایی
عشق
گام تنهایی انسان است
گاه که وهم تنهایی
به بوسه ی جلادت بکشاند.
*آدمی
روباه گرگ و افعی را
می شناسم
یک چهره از آدمی را نه.
اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب رویایت را ناگفته رها کنmkianooshrad