زن
من خودم هسم
یک زن
با آتشفشانی از عشق در درونم
اول بار
گدازه های آتشین من
زمین را با عشق آشنا کرد
از تن خویش
آشیانی ساختم
و جانم را
قطره
قطره
در کام تشنه ی کودکانم ریختم
و از تمامی عشقم
آتشی
تا گرم شوند
آتش عشق من
هیچ دخترکی را
هیچ پسرکی را
دشمن نداشت
عشق
بر دست و پایم
زنجیری شد
مردانی مهاجم
مرا دیدند
نشناختند
از من مهره ای ساختند
به گاه
بازی های کودکانه ی خویش
آنان
اگر چشم می گشودند
مرا می شناختند
مادر زمین را
آفریننده ی عشق را
پناه عقل را
آنان
اگر چشم می گشودند
تیزی خنجر خویش را
بر نازک گردن کودکانه ی خویش
می دیدند
آنان
اگر چشم بگشایند
اکر....
اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب ارتفاع سکوتmkianooshrad