ارتفاع سکوت

مشخصات بلاگ

انواع ادبی(شعر و نثر)

غدیر ، آبگیری که جاودانه شد

 

عشق بر خاک نشست ، بوی خوش معشوق را به خاک داد و شد ابوتراب .

چه هم نشینی با شکوهی .

خاک باشی و پدرت محبوب ترین خلق عالم باشد.

 

آب زلال بود و دل به سبزی حیات بسته بود ، خاک را تازگی از آب بود، سرسبزی خاک از او بود .

 

آب به خاک نگاه کرد و اندوه او عالم را پر کرد.

آب نمی دانست ، روزی تشنگی خلق را آبگیری از او کفایت می کند. 

آب نمی دانست ، پاداش صبوری او ، گره خوردن با نام کسی است ، که خلق عالم شیفته و شیدای اویند .

از زلال جان او ، سبو سبو می برند و علم او را، پایانی نیست.

 

آب نمی دانست ، آبگیرهای کوچک نیز ، با نام عشق که گره بخورند،  عاشق می شوند ، در تاریخ جاودانه می شوند و می مانند.

 

آن روز قرعه ی عشق ، به نام غدیر افتاده بود .

سال ها محل عبور سیلاب ها از شرق به غرب بود ، دریای سرخ در نزدیکی او جا خوش کرده بود ، شاید می دانست روزی هم نشینی با برکه ای کوچک ، ارزش او را صدچندان می کند. 

برکه بی خبر از فردای خود ، بر خاک گرم ، تشنگی خاک را سیراب می کرد.

برای آب فرقی نداشت ، کجا باشد ، هر تشنه ای معشوق او بود و مهمان سخاوت او می شد. 

 

کاروان نزدیک می شد .

خیل عظیم مردمی که از دیدار یار برمی گشتند،  فرمان یافتند ، غدیر را دریابند، برکه ی کوچکی که با همه ی کوچکی خود ، از سیرابی تشنگان دریغ نداشت. 

درختان سرسبز غدیر، سایه گستر تن خسته ی کاروان شد . 

همه باید توقف می کردند .

کتاب تاریخ به انتظار ایستاده بود ، تا با سرانگشت پیامبر رحمت و مهربانی ورق بخورد.

پیامبر مهربانی نمی توانست ، مهربان به مسلمانان نباشد .

پیامبر رحمت نمی توانست ، رحمت خود را از خلق، دریغ کند. 

 

دست علی در دست پیامبر بالا رفت .

سکوت صحرا را پوشانده بود.

صدای محمد ، عبد خدا ، همه ی زمان و مکان و تاریخ را پر کرد: 

 

"من کنت مولا ، فهذا علی مولا " 

 

نام غدیر با نام علی گره خورد. 

 

اگر علی  ابوتراب است ، اکنون آب سرود سبزی را برای خلقی می خواند ، که دست در دست علی ، وادی کمال را ،با قدم او طی خواهد کرد. 

 

نام غدیر جاودانه ی تاریخ شد.

  • مهری کیانوش راد

تلسکوپ جیمز وب و تغییر انسان

 

عکس های ارسالی تلسکوپ جیمز وب  همه را هیجان زده کرده است ، مانند همه ی هیجان هایی که بعد از رویدادی رخ می دهد و بعد فراموش می شود. 

 

عده ای فکر می کنند ، بعد از این قدرتمندان  ایمان به قدرت بیکران خدا پیدا می کنند. 

دینداران خداشناس تر می شوند  و به یاد ضعف و بیچارگی خودشان ، احتمالا آدم تر بشوند. 

 

عده ای فکر می کنند ، با این عکس های ارسالی ، نوع پوشش زنان و غذا و باید و نبایدها تغییر خواهد کرد.

 

فریاد" زنده باد علم " را سرداده و خوش خوشانه از تولد خود در این روزگار ، با این تلسکوپ سجده ی شکر به جا می آورند. 

 

ساده لوحانه است ،اگر فکر کنیم ، که از فردا ، قدرت مداران جهانی و ستاره شناسان و عالمان سیطره ی جهانی دست  در دست یکدیگر داده و مشکلات مردم را حل خواهند کرد. 

 

تا انسان انسان بوده است ، خوی انسانی بر او حاکمیت داشته است ، حرص و طمع و حسد را شناسایی و غافلانه از کنار آن عبور کرده ایم ، 

فقر را دیده ایم و به انباشتن جیب خود پرداخته ایم و ...

 

پرسش من از اهل خرد این است ، از امروز  قرار است چه رویداد مهم انسانی در این جهان صفر مانند رخ دهد ، که شکم گرسنه ای را سیر ، ناهنجار اخلاقی را به سامان ، سقفی بالای سر مستمندی ایجاد و انسان را با شیوه ی آدمیت آشناتر کند. 

 

عملکرد ما  از عکس های ارسالی تلسکوپ جیمز وب  اثبات کرد، هنوز احساسات ما بر عقل ما چیره است .

 

در پیشگاه انسان درمانده ی علم زده و مفلوک که هر روز پیشرفت های فرآورده های علمی از بمب گرفته و...روز به روز او را ناتوان تر و از حداقل انسانیت خویش دورتر می کند -  فرق نمی کند کجای دنیا باشی،  یک جا کمتر،  یک جا بیشتر  ، یک جا به این رسم،  یک جا جا به آن آیین- قرار است ، چه حادثه ی مهمی رخ دهد؟ 

باید اعتراف کرد: 

تا انسان انسان نباشد،  علم ابزار مخربی بیش نیست. 

خوش آن روز که علم و پیشرفت های علمی آن، در نابودی فقر فرهنگی ، فقر اقتصادی ، ترمیم زخم های اخلاقی  ، چاره ساز باشد. 

 

خوش آن روز که علم بتواند،  ساز عدالت اقتصادی را برای همه ساز کند. 

 

کشفیات تلسکوپ جیمز وب  مبارک کسانی است ، که به دنبال راه حلی از این توشه ی علم بر سلطه ی بر  انسان بیچاره ی ضعیف هستند. 

 

نه ناامید هستم و نه بدبین   اما اطمینان دارم که ساده لوح و هیجان زده نیستم.

 

پس شادی را برای روزی بگذاریم ، که به مشاهده ی نقطه ی صفر گونه ای به معیار دنیای انسانی خود ، از این ره آورد برای مشکلات انسانی انسان باشیم.

  • مهری کیانوش راد

مولانا و بهشت ابلهان

 

روایتی منسوب به پیامبر (ص) است ؛ که اکثر اهل بهشت ، ابلهان هستند .

مولانا در دفتر چهارم مثنوی ، در «قصه رستن خروب در گوشه ی مسجد اقصی » 

از آن چنین یاد کرده است:

اکثر الجنه البله  ای پدر ؟ بهر این گفتست ، سلطان بوالبشر

و به سالک می گوید: برای رسیدن به مقصد ، ابلهی پیشه کن و این تنها راه رسیدن 

به رستگاری است.

خویش ابله کن  تبع  می رو  سپس /  رستگی زین ابلهی یابی و بس 

برخی از این روایت و بیت استفاده کرده و معتقد هستند : به نظر مولانا ، هر کس

اهل بلاهت باشد ، جایگاه او بهشت است.

شگفت است از کسانی که ساده لوحانه به تفسیر مثنوی نشسته و تفکر خود

را به اسم مولانا بیان می کنند.

در قرآن ، ارزش از آن انسان های اهل تعقل است ، به دو آیه اشاره می کنیم:

« ان شر الدواب عندالله الصم البکم الذین لا یعقلون»

« کذالک یبین الله لکم ایاته لعلکم تعقلون »

در قرآن اثری از ارزش دادن به ابلهی وجود ندارد و ارزش از آن کسانی است ، که

اهل اندیشه و تعقل باشند.

آیا ممکن است که رسول خدا ، بر خلاف قرآن ، ابلهان را بر عقلا برتری دهد؟

پاسخ منفی است.

سخن پیامبر ،  سخن خداست.

در اسلام ، خداوند از ابلهان مجازات را برداشته است ف زیرا تعقل است که به

انسان مسیولیت پذیری  می آموزد.

به همین دلیل سخن مولانا قابل قبول نیست ، یا باید تفسیری برای آن باشد.

اما تفسیر سخن مولانا :

مولانا به سالک ره کمال می گوید:

زیرکی بفروش و حیرانی بخر  / زیرکی ظن است و حیرانی بصر

عقل قربان به پیش مصطفی / حسبی الله گو که الله ام  کفی 

به سالک راه را نشان می دهد : اگر خود را زیرک بدانی و فکر کنی که از علت 

همه ی حوادث آگاه هستی ، در گمانی باطل سیر می کنی .

باید دل به وحی بسپاری و همگام با رسول  خدا ، طی طریقت کنی.

 چند بیت بعد آرزو می کند ، ای کاش انسان ها مانند طفلان شنا کردن بلد نبودند،

تا چون کنعان ، مغرور به شنای خود نبوده ، در کشتی سوار و نجات می یافتند.

کاشکی او اشنا ناموختی / تا در طمع در نوح و در کشتی زدی 

کاش چون طفل از حیل جاهل بدی / تا چو طفلان چنگ در مادر زدی 

مولانا با همه ی شفقت انسانی خود ،  برای همه ارزو می کند ، چنگ

در وحی الهی بزنند و راه را دریابند.

خود را از علوم ظاهری رها و چون کسانی که خود را  امی  می دانند ، از نور

کتاب استفاده کنند.

با چنین نوری چو پیش آری کتاب / جان وحی اسای او ارد شتاب 

برای جلوگیری از اشتباه خواننده ،به توضیح ابلهی می پردازد:

ابلهی نی کو به مسخرگی دو توست/ ابلهی نی کز شقاوت مال جوست

ابلهی کو واله و حیران هوست / باشد اندر گردن او طوق دوست.

برای روشن تر شدن مفهوم ابلهی ، اشاره به نمونه ی عملی می کند :

ابلهانند ان زنان دست بر / از کف ابله  و ز رخ یوسف نذر 

هیچ انسان عاقلی به جای ترنج ، دست خود را نمی برد ؛ اما شیفته ی

زیبایی ، چون جمال بی همتای محبوب را مشاهده کند ، دست خود را 

چون ابلهان می برد.

برای جوینده ی حقیقت باید روشن شده باشد ، نه پیامبر و نه مولانا و نه هیچ 

انسان عاقل دیگری ستایشگر ابلهی و نادانی نیست.

ابلهان کسانی هستند ، که به درک درستی از مفاهیم نمی رسند و به

گفته ی مولانا:

ابلهی کو واله و  حیران هوست / باشد اندر گردن او ، طوق دوست 

اگر مانند ابلهان بدون حسابگری های سود و زیان دنیایی ، در راه محبوب ،

سر از پای نمی شناسی ، طوق دوست را بر گردن داری و می توانی

آرزو داشته باشی ، که مرکب عشق تو را به بهشت برساند.

 

 

  • مهری کیانوش راد

انسان انسان 

 

نه آسمان هستم 

نه زمین 

نه کوه هستم 

نه رود 

با رنج زاده می شوم 

با عشق برمی خیزم 

در چرخه ی مداوم تکرار 

پیر می شوم 

می روم 

گاه 

معجزه ای می شود

دوباره از خود 

زاده می شوم 

برمی خیزم 

می چرخم 

ویران می کنم 

دوباره می سازم 

دیگر 

نه تکرارم

نه جوان 

نه پیرم 

نه ترس از مرگ دارم 

نامی 

به نام انسان دارم.

 

 

  • مهری کیانوش راد

رنج دانایی 

 

دانایی 

در گذرگاه نگاهت 

به انتظار نبود 

دست دراز کنی 

برداری 

در حافظه ی ذهنت 

بچینی .

 

دانایی 

رنجی ست 

که به هر نفس 

نفس گیر می شود 

کودک نو 

زاییدن است 

 

و 

تو 

و 

من 

از خود 

انسان 

زاییده شدن است. 

  • مهری کیانوش راد

آیا شریعتی هنوز زنده است؟

 

یکی از ویژگی های شعر  خوب این است ، که فراموش نشود و در حافظه بماند.

آدم ها با چگونه زیستن خود ، شعر زندگی خود را می سرایند .

شریعتی از ان آدم هایی است که در زمان خودش زنده بود ، بعد از نیم قرن ،

هنوز زنده است.

دلیل زنده بودن او این است که هنوز تکفیر می شود ، تقدیس می شود.

شاید نسل جدید او را نشناسد.

شاید کتاب های اعتقادی او تناسبی با جامعه ی امروزی نداشته باشد، اما چند 

نکته را نباید فراموش کرد :

الف : شریعتی فرزند زمانه ی خود بود ، با همه ی ویژگی هایی که  یک روشنفکر

را مقبول یک نسل می کند.

ب : با شناخت شریعتی می توان زمانه ی او را شناخت ، آشنا به احساسات 

جوانان و خواسته های آرمانی آنان شد و با مقایسه ای تطبیقی تفاوت دو نسل

را تشخیص داد.

با این شناخت ، پژوهشگران پاسخ بسیاری از پرسش های خود را پیدا خواهند کرد. 

پاسخ پرسش هایی مانند این که :

چرا شریعتی خیل عظیمی از جوانان را مجذوب خود کرد؟

کدام ویژگی شخصیتی این روشنفکر مذهبی باعث مذهب گرایی جوانان شد؟

روشنفکرانی بودند که امروز نامی از بسیاری از آنان نیست.

شریعتی نیز یکی از آن خیل عظیم حرکت روشنفکری بود ، مانند همه ی کسانی 

که بزرگ بودند و انسان و به دلیل انسان بودن و بزرگ بودن ، گاه خطاهای بزرگ 

می کردند و گاه خطاهای کوچکی که اگر دیگری انجام می داد ، کوچکی شخصیت 

آنان ،  آن خطا را آشکار نمی کرد.

با وجود عیوبی که شریعتی جوان می توانست داشته باشد و داشت ، هنوز یاد او 

انسان را از حسی خوش سرشار می کند ، مانند سایه سار درختی در گرمای سوزان جنوب.

ج : اگر همه ی کتاب های شریعتی را نادیده بگیریم ، کتاب کویر او دلیلی بر وجود 

نویسنده ای ژرف اندیش است. 

در کتاب کویر این گونه خود را معرفی می کند :

« وجودم تنها یک حرف است ، و زیستنم تنها گفتن همان یک حرف.

اما برسه گونه :

سخن گفتن و معلمی کردن و نوشتن .

آن چه تنها مردم می پسندند : سخن گفتن 

آن چه هم من می پسندم و هم مردم : معلمی کردن

و آن چه خودم را راضی می کند و احساس می کنم که با آن نه کار ، که زندگی 

می کنم : نوشتن 

و نوشته هایم نیز بر سه گونه :

آن چه تنها مردم می پسندند : اجتماعیات 

آن چه هم من و هم مردم: اسلامیات 

آن چه خودم را راضی می کند و احسای می کنم که با آن کار   

و چه می گویم ؟ نه نویسندگی، که زندگی می کنم : کویریات »

به اعتراف شریعتی ، اصل وجودی شریعتی را باید در کویریات او جستجو کرد.

مباحث فلسفی ، سیاسی و غیره را باید به روزگار ی سپرد ، که گذشته است.

اما تعریفی که از کویر می کند:

« کویر نه تنها نیستان من و ما است که نیستان  ملت ماست و روح و اندیشه و

مذهب و عرفان و ادب و بینش و زندگی و سرشت و سرگذشت ما ،همه است .

کویر این تاریخی که در صورت جغرافیا ظاهر شده است.

این عظمت بیکرانه ی مرموزی که نومید و خاموش ، خود را تسلیم ، پهن بر خاک 

افکنده است.»

شریعتی در کویر یات خود نیز نقادانه با نگاه تیز خود ، جامعه را نقادی می کند.

رو در روی شاملو بعد از سرودن شعر " من باهارم تو زمین ..." با او سخن می گوید که : 

آفزین شاملو حالا وقت غزل عاشقی  و ... نیست. .

و در نهایت در کتاب کویر معتقد است ، که :

« خویشاوندی میان مذهب و عرفان و هنر را تاریخ نیز شاهد بوده است ،هنرها 

مذهبی ترین موجودات این عالمند.»

آن چه آشکار است ، شریعتی در کویر خود را عرضه کرده است. 

می توان او را و اندیشه ی او را نقادی کرد ، هنری که کمتر به آن عادت داریم.

در نقادی نابودی نقد شونده ، مطرح نیست ، که نقادی بیان نقاط ضعف و قدرت نقد شونده است ، با دلایلی متقن و مستند ، کاری که کمتر به ان عادت داریم.

  • مهری کیانوش راد

نظم و آشفتگی در فروپاشی اعتماد 

 

روزگار دشواری است .

آشفتگی و سردرگمی جامعه هر روز بیشتر

احساس می شود .

اخبار روزانه خبر از آشفتگی جامعه دارد، اما در 

همه ی این آشفتگی ها ، نظم منظمی محسوس است .

خط دنباله داری که مرتب بر حجم آن افزوده می شود.

در این آشفتگی مردم هستند که به طور منظم تحلیل

می روند ، فقیر می شوند و در سایه ی فقر ، عزت انسانی 

آنان به یغما می رود.

مهم ترین آسیب جامعه ، فروپاشی اعتماد عمومی است. 

اعتماد آسان به دست نمی آید و زمانی که آسیب دید ، 

باید باور کنیم که جامعه دچار بیماری مهلک و خطرناکی

شده است.

دردناک است زیر نگاه کسانی که می توانند درد را بشناسند 

و درمان کنند ، این چرخه ی معیوب ادامه پیدا کند.

فروپاشی یک جامعه زمانی اتفاق می افتد ، که اعتماد انسان ها

سلب بشود ، یعنی باور نکنند که چراغ قرمز برای همه  قرمز است .

باور نکنند که کمبود  در جامعه  واقعی است .

باور نکنند باید در حفظ ارز ش های جامعه کوشا باشند. 

باور نکنند که ...

در چنین جامعه ای کلاف سردرگم به ظاهر نامنظمی وجود دارد 

 که از نظمی خاص حکایت می کند ،

فروپاشی انسانیت انسانی انسان. 

باورهای غلط به عنوان قانونی نانوشته به افراد سرایت می کنند.

فروپاشی اعتماد نیز به خانواده ها رسوخ می کند و مقدمه ی 

سقوط اخلاقی می شود. 

در جامعه ی بیمار ، شادی حقیقی کمتر چهره نشان می دهد  و 

روان پریشی ، بیماری مهلک دیگری است که جامعه را به نابودی 

می کشاند.

باید پزشک حاذقی باشد ، که نبض پریشان بیمار را متعادل کند،

تا دوباره این چرخه ی معیوب به بهبودی میل کند .

شاید به نظر دشوار باشد ، اما غیر ممکن نیست.

آیا باید به انتظار نشست و پرسید :

کدام روز 

کدام ساعت 

قدم اول برداشته خواهد شد؟

  • مهری کیانوش راد

شعری برای زندگی 

 

رنج بزرگی است 

بی بهانه زیستن

بی بهانه چشم گشودن

بی بهانه زندگی را 

زندگی کردن 

 

بهانه ی بی بهانه ی من 

زنده بودن است

چشم گشودن است 

 

مرگ پل اساطیری همیشه جاودان 

ایستاده است

پل برای گذشتن و رفتن است

و زندگی 

بذر جوانه ای 

که اگر دیده نشود 

می میرد

فرصتی کوتاه 

نگاهی 

که تو را به دیدن می خواند 

 

تازگی ها 

در انتظار چشیدن 

تجربه کردن 

و مرگ 

قحطی تجربه است.

  • مهری کیانوش راد

شعری برای دزفول 

 

دزفول ایستاده است

به قامت مادرانی 

که سرو افتاده ی خود را 

دیدند 

و 

نیفتادند.

  • مهری کیانوش راد

 

نام تو زشت ترین نام جهان است 

نام تو جنگ است 

نام من انسان 

بی دفاع ایستاده ام

تو اسلحه می شوی 

در دستانی از استخوان و گوشت

با نامی 

از نام من 

انسان

 

زشت تر از تو ندیدم 

از گلوگاه انسان 

به آوایی می خوانی 

به رنگ آزادی 

چون جغدی 

که به صوت هزار دستان بخواند

 

آزادی را نشانه می گیری 

اسارت 

هدیه ی انسان می شود 

 

گرسنه تر از تو ندیدم 

هر روز مرا می بلعی 

نان را به نرخ آزادی می فروشی 

 

غارتگری چون تو ندیدم 

بذر زشتی می کاری 

خشونت 

آتش 

اسارت 

تجاوز 

 و مرگ 

درو می کنی 

 

حیوان تو را نمی نامم

سیاه انسان 

روییده از زمین 

شرم از حیوانی 

که نام تو را 

بر خود گذارد

 

نام تو 

زشت ترین نام جهان است 

انسان نام پنهان توست 

انسان گمشده 

در لایه های تعفن بودن 

نام تو جنگ است.

نشر در : 

شوشان ، کد خبر : ۱۰۸۸۰۹

صبح ملت نیوز ، کد:  خبر ۱۱۴۴۰۶

  • مهری کیانوش راد