ارتفاع سکوت

مشخصات بلاگ

انواع ادبی(شعر و نثر)

نظم و آشفتگی در فروپاشی اعتماد 

 

روزگار دشواری است .

آشفتگی و سردرگمی جامعه هر روز بیشتر

احساس می شود .

اخبار روزانه خبر از آشفتگی جامعه دارد، اما در 

همه ی این آشفتگی ها ، نظم منظمی محسوس است .

خط دنباله داری که مرتب بر حجم آن افزوده می شود.

در این آشفتگی مردم هستند که به طور منظم تحلیل

می روند ، فقیر می شوند و در سایه ی فقر ، عزت انسانی 

آنان به یغما می رود.

مهم ترین آسیب جامعه ، فروپاشی اعتماد عمومی است. 

اعتماد آسان به دست نمی آید و زمانی که آسیب دید ، 

باید باور کنیم که جامعه دچار بیماری مهلک و خطرناکی

شده است.

دردناک است زیر نگاه کسانی که می توانند درد را بشناسند 

و درمان کنند ، این چرخه ی معیوب ادامه پیدا کند.

فروپاشی یک جامعه زمانی اتفاق می افتد ، که اعتماد انسان ها

سلب بشود ، یعنی باور نکنند که چراغ قرمز برای همه  قرمز است .

باور نکنند که کمبود  در جامعه  واقعی است .

باور نکنند باید در حفظ ارز ش های جامعه کوشا باشند. 

باور نکنند که ...

در چنین جامعه ای کلاف سردرگم به ظاهر نامنظمی وجود دارد 

 که از نظمی خاص حکایت می کند ،

فروپاشی انسانیت انسانی انسان. 

باورهای غلط به عنوان قانونی نانوشته به افراد سرایت می کنند.

فروپاشی اعتماد نیز به خانواده ها رسوخ می کند و مقدمه ی 

سقوط اخلاقی می شود. 

در جامعه ی بیمار ، شادی حقیقی کمتر چهره نشان می دهد  و 

روان پریشی ، بیماری مهلک دیگری است که جامعه را به نابودی 

می کشاند.

باید پزشک حاذقی باشد ، که نبض پریشان بیمار را متعادل کند،

تا دوباره این چرخه ی معیوب به بهبودی میل کند .

شاید به نظر دشوار باشد ، اما غیر ممکن نیست.

آیا باید به انتظار نشست و پرسید :

کدام روز 

کدام ساعت 

قدم اول برداشته خواهد شد؟

  • مهری کیانوش راد

شعری برای زندگی 

 

رنج بزرگی است 

بی بهانه زیستن

بی بهانه چشم گشودن

بی بهانه زندگی را 

زندگی کردن 

 

بهانه ی بی بهانه ی من 

زنده بودن است

چشم گشودن است 

 

مرگ پل اساطیری همیشه جاودان 

ایستاده است

پل برای گذشتن و رفتن است

و زندگی 

بذر جوانه ای 

که اگر دیده نشود 

می میرد

فرصتی کوتاه 

نگاهی 

که تو را به دیدن می خواند 

 

تازگی ها 

در انتظار چشیدن 

تجربه کردن 

و مرگ 

قحطی تجربه است.

  • مهری کیانوش راد

شعری برای دزفول 

 

دزفول ایستاده است

به قامت مادرانی 

که سرو افتاده ی خود را 

دیدند 

و 

نیفتادند.

  • مهری کیانوش راد

 

نام تو زشت ترین نام جهان است 

نام تو جنگ است 

نام من انسان 

بی دفاع ایستاده ام

تو اسلحه می شوی 

در دستانی از استخوان و گوشت

با نامی 

از نام من 

انسان

 

زشت تر از تو ندیدم 

از گلوگاه انسان 

به آوایی می خوانی 

به رنگ آزادی 

چون جغدی 

که به صوت هزار دستان بخواند

 

آزادی را نشانه می گیری 

اسارت 

هدیه ی انسان می شود 

 

گرسنه تر از تو ندیدم 

هر روز مرا می بلعی 

نان را به نرخ آزادی می فروشی 

 

غارتگری چون تو ندیدم 

بذر زشتی می کاری 

خشونت 

آتش 

اسارت 

تجاوز 

 و مرگ 

درو می کنی 

 

حیوان تو را نمی نامم

سیاه انسان 

روییده از زمین 

شرم از حیوانی 

که نام تو را 

بر خود گذارد

 

نام تو 

زشت ترین نام جهان است 

انسان نام پنهان توست 

انسان گمشده 

در لایه های تعفن بودن 

نام تو جنگ است.

نشر در : 

شوشان ، کد خبر : ۱۰۸۸۰۹

صبح ملت نیوز ، کد:  خبر ۱۱۴۴۰۶

  • مهری کیانوش راد

تغییر جهان 

 

جهان را تغییر خواهم داد 

کودکانه اندیشه ای 

که گذشت.

 

خود را تغییر خواهم داد 

باوری

که به نتیجه رسید.

 

در تندباد حوادث

بر اندیشه خود 

تکیه کردم 

با قدرت دستانم 

جنگیدم 

با قدرت پاهایم 

راه نو را 

تجربه کردم 

با قدرت ذهنم 

نقشه ی راه را 

تغییر دادم .

اهواز ، آذر ۱۴۰۰

  • مهری کیانوش راد

ترس روشنایی

# مهری کیانوش راد 

گفت : خدا 

بندگی کردم 

گفت: آدمی 

پذیرفتم 

چون به تفسیر رسید 

گفت او آهی شد 

به وسعت هستی .

 

دهلیز اندیشه ی انسان

آن گونه دهشتناک است 

که روشنایی 

بیشتر از تاریکی می ترساند.

آذر ۱۴۰۰

  • مهری کیانوش راد

قرن سیاه 

# مهری کیانوش راد 

نه به روز می شناسد 

بیداری را 

نه به شب 

ارامش شبانگاهی را 

انبوه مردمی 

که نان 

آدمیت را 

فراموششان کرده است.

 

سیاه قرنی است 

که انسان می میرد 

نه از گلوله و تیر 

از رنج عدالتی 

که در خاک پژمرده می شود .

و انسان 

بی پناه 

ایستاده است.

آذر ۱۴۰۰

  • مهری کیانوش راد

دوباره زن در افغانستان سقوط کرد 

 

این روزها ، دوباره سرفصل جدید و پر مشقتی برای خواهرانم در افغانستان شروع شده است .

با خود فکر می کنم 

ما زنان به عنوان مادر در پرورش مردانی که ناانسان هستند ، چه سهمی داریم؟

مردانی که جز قدرت نمی شناسند ، وحشیانه به ناموس زنانی که می توانستند ، خواهران آنان باشند ، 

هتک حرمت می کنند. و هزار ناباید دیگر را برای زنان رقم می زنند.

مردانی که در قلمرو مرد بودن خود ، هر روز تجربه ی تازه ای را از شقاوت ، اضافه می کنند. 

نه به زنان ، که به مردان نیز رحم نمی کنند.

آیا ما زنان ، مادران، می توانستیم مردان بهتری را تربیت کنیم ، که نکردیم؟

سدی در برابرم ظاهر می شود ، زن تحقیر شده ی قرون اسارت با کدام شکوفایی روحی باید چون سرو استوار ، 

قامت علم کند و کودکان خود را سیراب آزادی و انسان بودن و هزار زیبایی دیگر کند؟

زنی که هر روز به وسیله ی قدرتی که حاصل سیاست مردان است ، تحقیر می شود ، 

چگونه درس آزادگی به پسران خود بیاموزد، که آزادگی ویژه ی موجودی  است ، که نام انسان بر او نهاده اند؟

این روزها تجربه ی تلخی مدام را را تجربه می کنم ، زندگی در قلمرو زن بودن ،

طرد شدن از حداقل انسان بودن را تجربه می کنم.

تجربه در حصاری را که نه حیوانات ، که ناانسانی از جنس خودم ، برایم رقم می زند .

نا انسانی که می توانست پدر من ، برادر من ، همسر من و یا پسر من باشد.

آیا می رسد ، روزی که زن آزاد از همه ی ستم بر خود باشد؟

روزی که بتواند حاکم بر سرنوشت و زندگی خود باشد؟

اگر چنین روزی برسد ، اطمینان دارم ، جهان رویکرد تازه ای از زندگی را تجربه خواهد کرد.

 

مرداد 1400

 

 

  • مهری کیانوش راد
  • مهری کیانوش راد

شریعتی در ترازوی نقد 

این روزها تازیانه ی نقد بر دیگران زدن کاری سهل به نظر می رسد، 

البته نقد که نه ، منظور سلاخی یک اندیشه است.

بزرگی یک انسان به اشتباه نکردن او نیست .

اشتباه از آن کسانی است که به جستجوی راهی نو ، قدم در

سنگلاخ های ناشناخته می گذارند.

بزرگی از آن کسی است ؛ که چون اشتباه کرد ، می پذیرد و اصلاح می کند.

شریعتی خوب یا بد ، فرزند زمان خویش بود، نقد رویدادی باید متناسب با

شرایط محیطی ، زمانی و اعتقادی آن روزگار باشد ، تا منصفانه به قضاوت بنشینیم.

ما جوانان آن روزگار ، در آن کویر خشک ، با زلال آبی روبرو شده بودیم که عطش ما را 

به خنکایی چندان دلپذیر مبدل می کرد ؛ که هر کدام از ما ، دستی شدیم  تا دستی

دیگر را بگیریم، دهانی شدیم پر از آواز رسیدن ، قلبی شدیم که به اهنگ عشق می طپید.

برای ما جوانان ، سایه ی سرو بلندی بود ، تا جمع تنهایان را زیر سایه ی خود جمع کند.

گلوگاه پرآوازه ای بود که به آواز عشق می خواند و به فریاد رهایی جمع می کرد و با قدرت 

رفتن ، گره از پای بسته ی جوانان آن روز می گشود.

این حرف ها را کسی احساس می کند ؛ که آن روزها ی بی کسی جوانان را درک کرد باشد.

شریعتی هر چه بود، نشان راه جوانانی شد ؛ که در چند راهی ها سرگردان مانده بودند.

سخن شریعتی در کتاب کویر ، چه پرمعناسب به کسانی که او را «هیاهویی برای هیچ »می خوانند:

«پیش از آن که بیندیشی تا چه بگویی، بیندیش که چه می گویم.»

و در دفاع از خود می گوید:

« اما چه بگویم ؟ در برابر این همه نقدهای جامعه شناسانه و ادبی و غیره دفاعی ندارم ! 

نیازی هم به تبرئه خود احساس نمی کنم...

آن چه بدان دچاریم جدی تر و حیرت انگیزتر از آن است که بتوان چندان خاطرجمع بود که دلهره ی

قضاوت این و آن داشت و چندان بی درد زیست که از نقد نقادی به فغان آمد .»

شریعتی پاسخی برای پرسش های لاینحل جوانانی بود که در مکاتب غربی آن روزگار سرگردان بودند.

شریعتی جوان مرگ شد. 

سن 44 سالگی آغاز راه کمال برای کسی است که اندیشیدن ، دغدغه ی اوست.

اگر همه ی اندیشه ها ی او را غبار زمان بپوشاند ، کتاب کویر و با مخاطب های آشنا  ، 

او را کفایت است.

خرداد 1400

.............

نقل از کویر ، علی شریعتی ،  ص سی و یک و ص بیست 

نشر فرهنگ و هنر خراسان، 1349

  • مهری کیانوش راد