ارتفاع سکوت

مشخصات بلاگ

انواع ادبی(شعر و نثر)

عید در خانه ی مادر من است 

 

اسفند که از راه می رسد .

آسمان آبی باشد ، سیاه باشد ، باد بوزد ؛ باران بیاید ، 

کرونا جاخوش کرده باشد ، 

عید پاورچین پاورچین به خانه ی مادر من نزدیک می شود.

از خرید ماش برای سبزه درست کردن ،

تخم شاهی برای کوزه ی سبز درست کردن و هزار برنامه ی دیگر.

مادرم با شوق با لباس پر گل خود به باغچه سر می زند ،

باغبان می اورد گل بکارد .

بوی عید همه جا پیچیده است.

پول نو برای عیدی دادن را تهیه کرده است ،

مگر می شود ؛ عید باشد و پول کهنه عیدی داد.

نمی دانم ، از کجا سمنو تهیه کرده است.

مگر عید بدون سمنو می شود؟

به بچه ها سفارش کرده است ، به خاطر کرونا به اهواز نیایند.

به عید که نمی شود گفت :

نیا و منتظر دستور کرونا بمان.

خوش دلانه مشغول پذیرایی از رسیدن عید است.

بچه ها باشند یا نباشند.

مهمان بیاید یا نیاید.

عید که می آید.

منتظر عید است تا خوش دلانه بیاید و تنها نماند.

عمو نوروز سرمای زمستان را پشت سر گذاشته است ، بسیار مرگ ها را دیده است.

این روزها کرونا کرور کرور آدم کشته است، عزادار کرده است ، 

گرسنه و بیکار کرده است ، دل شکسته است ، 

اما مگر می شود به بهار گفت: تا مرگ کرونا گلی نروید؟

مگر می شود به طبیعت گفت: تا رفتن کرونا ، بمیر و شکفته نشو.

عید در راه است ، با همه ی شکوه و زیباییش .

با گرمای مهربانیش.

عید می آید تا مهربانانه دست تو را بگیرد ، قلبت را به طپش  وادارد.

به صدای بلند بگوید:

زندگی در گذر است 

بیاموز و بگذر.

  • مهری کیانوش راد

فروغ فرخزاد ، قافیه ی شعر نو فارسی 

فروغ یکی از اصیل ترین نمایندگان شعر نو  فارسی است.

شاعری که به حق در ادب ایران زمین ، جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است.

شاعری که شعرش صبغه ی جهانی دارد و گذشته از شعر در حوزه های مختلف هنری نیز نمودی بارز دارد.

قدم در وادی گارگردانی سینما ، بازیگری ، نمایشنامه نویسی ، ترجمه و ...گذاشت و آثاری از خود به یادگار 

گذاشت، شاید اول زنی بود ؛ که با شهامت از احساسات و عشق زمینی ، سرخوردگی و رنج های یک زن سخن گفت.

« گفتم که بانگ هستی خود باشم   /    اما دریغ و درد که زن بودم »    ( اعصیان ، فروغ فرخزاد)

زنی که از «اسیر » و « دیوار » پل ساخت ، «عصیان» کرد و در یک دگردیسی با شکوه ، « تولدی دیگر » یافت . 

                                                                                                           ( نام کتاب های فروغ فرخزاد)

ابراهیم گلستان در این دگردیسی مبارک نقشی کلیدی داشت .

فروغ در سازمان فیلم گلستان به عنوان منشی استخدام شد و آن جا برایش تبدیل به سکوی پرش موفقیت های والا شد.

برای آموزش فیلم سازی به انگلستان رفت ، فیلم مستند ساخت ، در فیلم «خواستگاری » ساخته ی ابراهیم گلستان

بازی کرد ، فیلم « خانه سیاه است » را در باره ی زندگی جذامیان نوشت ، در نمایشنامه ی « شش شخصیت در 

« جستجوی نویسنده » نقش آفرینی کرد ، زبان ایتالیایی ، آلمانی و فرانسه آموخت ، ترجمه کرد و بسیار تجارب دیگر.

هر چند نقش ابراهیم گلستان در فعالیت های او فراموش ناشدنی است ؛

اما نقش آفرین اصلی ، زنی است ؛ که شهامت آموختن و تجربه کردن را داشت.

در باره شعر این گونه سخن می گوید: « هنر یک جور نیاز آگاهانه است ، به مقابله و ایستادگی در برابر زوال ،

آدم هایی هستند که زندگی را بیشتر دوست دارند و می فهمند و همین طور مرگ را.

کار هنری یک جور تلاش است ، برای باقی ماندن یا باقی گذاشتن خود و نفی مرگ.»

( صور و اسباب در شعر امروز ایران ، اسمعیل نوری علا، ص24)

«شاعر بودن یعنی انسان بودن ...من فکر می کنم که کسی که کار هنری می کند باید ...

به خودش مثل یک واحد از هستی و وجود نگاه گند ؛ تا بتواند به تمام دریافت ها ، فکرها  و حس هایش یک 

حالت عمومیت ببخشد. »           ( جاودانه فروغ فرخزاد، ص65)

برای آشنایی با شعر این شاعر زن ، شعر او را بر نمودار استاد شفیعی کدکنی در کتاب

« ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت » تطبیق تا جلوه های برتر شعری فروغ را دریابیم.

شفیعی کدکنی چهار شاخص را در  ص 134 برای بررسی شعر یک شاعر معرفی می کند:

«بعد صعودی یا هنری،بعد عمقی (زمینه ی انسانی و بشری عواطف)،پشتوانه ی فرهنگی، گستردگی در جامعه»

و معتقد است که: « اوج شعر ، اعتدال کار او در محور این چهار بعد است» (ادوار شعر فارسی، ص 151)

با توجه به این شاخص ها ، نگاهی اجمالی به شعر فروغ خواهیم داشت.

شاخص اول : بعد صعودی ( هنری و فنی )

این گزینه ، از مهم ترین شاخص های بررسی شعر است .

فروغ در این زمینه از تکنیک ، نوآوری ، خلاقیت هنری ، استفاده از سمبل و واژه های نو 

جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است. به نمونه هایی اشاره می کنیم:

*سلام ای شب معصوم   *پرده ها از بغضی پنهان سرشارند   *ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم 

 *تمام روز در آینه گریه می کردم    *به ایوان می روم و دست بر پوست کشیده ی شب می کشم   

*وقتی دروغ در آسمان وزیدن گرفت    

فروغ دارای سبک است

وقتی یک هنرمند صاحب سبک می شود ، به این مفهوم است که بدون اینکه نام و امضای او

زیر هنرش باشد؛ برای هنرشناسان قابل شناخت باشد، فروغ به این ویژگی دست یافته بود.

مهم ترین ویژگی شاعران صاحب سبک ، صداقت آنان در بیان احساسات خود است، بیان آنان تقلیدی نیست 

و از جوششی درونی حکایت می کند.

شاخص دوم : بعد عمقی ( انسانی و بشری عواطف است)

شعر فروغ سرشار از تجربه های ناب عاطفی است، با همه ی موجودات هستی ارتباط عاطفی برقرار می کند.

اگر ار من خود سخن می گوید؛من فردی نیست ، بلکه نماینده و نمادی از انسان است. 

به دو نمونه از کتاب «تولدی دیگر» اشاره می کنیم :

الف : روی خاک ایستاده ام / با تنم که مثل ساقه ی گیاه /باد و آفتاب و آب را / می مکد که زندگی کند.

ب : بر او ببخشایید / بر او که گاه گاه پیوند دردناک وجودش  را /با آب های راکد و حفره های خالی / از یاد می برد

        و ابلهانه می پندارد / که حق زیستن دارد.

شاخص سوم : پشتوانه ی فرهنگی 

آگاهی و دانسته های حقیقی یک شاعر ، که از طریق زیستن و تجربه و چشیدن کسب کرده باشد ،

با ارزش ترین گزینه ای است که به شعرش تازگی و طراوت می بخشد. تجارب فروغ در عرصه های مختلف

که در عمر کوتاه سی و دو ساله ی خود کسب کرد ، برگ برنده ی شعری اوست.

مطالعه کتب آسمانی و استفاده ار آنان در مقدمه ی کتاب عصیان، دعای موسی نزد خدا از کتاب مزامیر تورات 

و ترجمه ی سوره ی قمر از قرآن ، آشنایی با فرهنگ جهانی ، تجربه ی عملی در در قلمرو هنرهای دیگر

- در سطور گذشته اشاره شده است- پشتوانه ای قوی برای غنی بودن شعر فروغ در جایگاه فرهنگی است.

شعر او نماینده ی انسان است، نه فقط انسان زن، که در طول تاریخ ، چه بسیار ، وجود او را نادیده گرفتند و یا کج دیدند.

شاخص چهارم : گستردگی در جامعه 

چه بسیار شاعرانی که با وجود موفقیت در وادی های دیگر ، بین مردم از مقبولیت برخوردار نیستند، 

فروغ از شاعرانی است که در این وادی نیز سربلند است، در زمان حیات وبعد از آن شعر او خوانده شد و می شود.

زنده بودن یک شاعر به زنده بودن شعر اوست و زنده بودن شعر به حضور آن در ذهن مخاطب است.

به دو نمونه از اشعار اجتماعی او از کتاب تولدی دیگر اشاره می کنیم.

الف:در غارهای تنهایی/ بیهودگی به دنیا آمد/ زن های باردار نوزادان بی سر زاییدند/ و گاهواره ها از شرم  به گور پناه بردند.

ب :  آیا شما که صورتتان را / در سایه های نقاب غم انگیز زندگی / مخفی نموده اید / گاهی به این حقیقت یأس آور 

اندیشه می کنید / که زنده های امروزی /چیزی به جز تفاله ی یک زنده نیستند.

*من خواب دیده ام که کسی می آید/ و اسمش آنچنان که مادر / در اول نماز و در آخر نماز / صدایش می زند

یا قاضی القضات/ یا حاجت الحاجات است/ سفره را می اندازد/ نان را قسمت می کند / و پپسی را قسمت می کند/ 

و باغ ملی را قسمت می کند / و سهم ما را می دهد/ من خواب دیده ام. (ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد)

ناگفتنی ها در باره ی شعر فروغ بسیار است ، که باید گفته شود.

روز کوچ و رفتن: 45/11/24

اشتراک با ذکر مأخذ 

 

 

  • مهری کیانوش راد

گوش کن ، صدای خودت را بشنو 

هستی سرشار از زمزمه هایی است که گاه به گوش سر می شنویم و گاه به گوش جان بایدشنید.

وقتی از چهاردیواری خانه ی خود ، قدم به بیرون می گذاریم ، صدای ماشین ها ، انسان ها ، حیوانات 

و هزار صدای دیگر ، که گاه آزار دهنده هستند و از ما سلب آرامش می کنند و گاه صداهایی که شنبده 

نمی شوند.

در بین این صداها ، گاه صدای ضعیف پرنده ای ، گاه صدای ظریف کودکانه ای ، صدای افتادن شبنمی از

برگ گلی ، آن قدر آرام است ؛ که باید به دقت گوش بسپاری و روح خود را صیقل دهی.

اما بسیار صداها هستند ؛ که برای شنیدن آن ها ، باید جور دیگری بود.

شنیدن صدای آس

  • مهری کیانوش راد

حیلت رها کن  عاشقا ....

...حنانه شو   حنانه شو 

مولانا در غزل شورانگیز دیوان شمس- غزل 2131-راه و رسم عاشقی را به انسان سالک وادی کمال عرفانی می آموزد .

از انسان که اشرف مخلوقات و مسجود فرشتگان است و گاه به غفلت از حیوان پست تر می شود ، می خواهد

: تدبیرهای مصلحت اندیشانه را رها و تلاش کند تا درون خود را از کینه ها پاک و شایستگی نوشیدن شراب عشق

را بیابد.

از انسان می خواهد به عنوان اسوه ی طریقت و فنا ء فی الله به ستون حنانه نگاه کند و از او درس بیاموزد.

ستونی از نخل خشکیده که زندگی باقی را بر دنیای فانی ترجیح داد ؛ چون باور داشت که :

کل شی هالک الا وجهه(قصص 88)

هم نشینی با رسول خدا به او آموخته بود که : سرنوشت همه ی پدیده های هستی فنا و نابودی است ، 

جز آن که رو به سوی محبوب کند.

اما چوبی خشک چگونه در تاریخ جاودانه شد ؟ 

چگونه ستون حنانه شد؟

مولانا علت این دگردیسی را نور مصطفی می داند.

بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را   /  کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو خنانه شو 

آغاز دگردیسی ستون ، از ناله ی او شروع می شود، مولانا در مثنوی ، دفتر اول چنین می فرماید:

استن حنانه از هجر رسول / ناله می زد هم چو ارباب عقول

تنه ی خشکیده درخت نخل مدت ها تکیه گاه رسول به وقت سخن گفت بو د، اما روزی فرا رسید ؛

که به دلیل زیاد شدن مستمعین ناگزیر از استفاده ی از منبر شدند.

روزی که رسول خدا به سوی منبر رفت ، به سرعت برگشت ،

تنه ی خشکیده ی درخت را در آغوش گرفت و از ناله او سخن گفت .

آیا می توان از چوبی خشک ، صدای ناله شنید؟

مگر چوب زبان و قدرت تکلم دارد؟

مولانا این شخنان را می شنید و قبول ظاهری مردم را می دانست ، در پاسخ گفت:

گوید  اری  نی ز دل بهر وفاق  /  تا نگویندش که هست اهل نفاق ( مثنوی ، دفتر اول )

برای روشن شدن این دشواری ، به نکاتی اشاره می کنیم :

1- مولانا موحدی قرآن شناس است که «قریب به نصف قرآن را مورد استفاده قرار داده است»

(محمد تقی جعقری ، تفسیر و تحلیل و نقد مثنوی ، ج 1،ص 772

2- در دایره ی دین و دین مداری پذیرش این سخنان دشوار نیست ، زیرا از سنخ معجزه هستند.

3- معجزات نیز در زمان پیامبران مورد انکار بسیاری از مردم قرار گرفته است.

4-نزدیک ترین معجزه به سخن گفتن ستون حنانه ، تبدیل شدن چوب عصای موسی به ماری بزرگ است .

5- اگر چوب می تواند به موجودی زنده مبدل شود ، سخن گفتن او غیرممکن نیست.

6- مهم ترین نکته این است که :

هیچ چوبی مار نمی شود ، سخن نمی گوید و بسیار شگفتی های دیکر،مگر 

به دست رسول خدا و به اذن خدا و مصلحتی حکیمانه.

 قرار نیست .که هر چوبی سخن بگوید و هر سنگریزه ای تسبیح بگوید.

7- دریافت این حقایق به صورت کشف و شهود،  برای هر انسان به کمال رسیده ای ممکن است.

اما دلیل ها :

الف : آیات قرآنی :

انطقنا الله الذی انطق کل شیی ( فصلت ، 21)

تسبح له السموات السبع و الارض و من فیهن الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم ( اسری ، 449

ب : سخن مولانا :

خاک قارون را چو ماری در کشد /  استن حنانه آید در رشد 

سنگ احمد را سلامی می کند   /   کوه یحیی را پیامی می دهد

جمله ی ذرات عالم در نهان  /   با تو می گویند روزان و شبان 

ما سمیعیم و بصریم و خوشیم /   با شما نامردمان ما نا خوشیم

چون شما سوی جمادی می روید  /  محرم جان جمادان کی شوید

از جمادی در جهان جان روید  /  غلغل اجزای عالم بشنوید  

( مثنوی ، دفتر سوم ، داستان مارگیر)

ج : دیدگاه علامه طباطبایی

«همه ی موجودات تسبیح دارند و تسبیح آن ها هم کلام است و به حقیقت هم کلام است ،

نه به مجاز و ...( المیزان ، ج 25 از 40 جلدی ، ص 211)

پس این روایات هم که می گوید: سنگریزه در دست رسول خدا (ص) تسبیح کرد و ما شنیدیم و یا ...

روایات شبیه به  ان همه صحیح است  و صدایی که می شنیدند به ادراک باطنی بود که تسبیح واقعی و 

حقیقت معنای آن را از طریق باطن درک می کردند و حس هم چیزی نظیر آن و مناسب با آن را حکایت

می کرده و گوش هم الفاظ و کلماتی که این معنا را افاده کند ، احساس می نموده.» 

( المیزان ، علامه محمد حسین طباطبایی ، ج 25 از 40 جلدی، ص 212)

و الله اعلم .

اشتراک با ذکر ماخذ

 

  • مهری کیانوش راد

درخت پیر و قلم 

دسته ای کاغذ برداشت ، پشت میز کهنه اش نشست.

شروع به نوشتن کرد.

لحظه ای مکث کرد ، نوشته های خود را خواند و در سطل زباله انداخت.

دوباره شروع به نوشتن کرد .

کم کم تاریکی اسمان را می پوشاند.

بلند شد ، به سطل زباله ی میزش نگاه کرد،

باز مثل همیشه پر از کاغذ های مچاله شده بود.

با اندوه دور شد .

صبح شده بود .

قلم و کاغذ را برداشت و به حیاط کوچک خانه ی خود رفت.

در حیاط کوچک خانه ی او ، باغچه ی کوچکی بود ، با درخت پیری، که هر روز شاهد نوشتن او بود.

درخت پیر به او نگاه می کرد .

زمین را گود کرد ، قلم و کاغذ را به زمین سپرد.

قطره ای اشک از چشمان خسته اش به زمین ریخته شد.

روی تخت کهنه اش خوابید.

بعد از آن کسی پشت میز ننشست ، اما:

به گورستان یک نفر اضافه شده بود.

اهواز ، اشتراک با ذکر ماخذ

  • مهری کیانوش راد

کودک خاک و آزادی 

کودک خاک چون عقل را تجربه کرد و قدرت تشخیص یافت ،

تجربه ی شکستن بسیاری از سدها را حق خود دانست .

دیوارهای وهم انگیز اجبار که از هر سو او را احاطه کرده بودند ،

جان او را خسته و شوق زیستن را از او گرفته بود.

روزنه ی آزادی تنها روشنایی بود ، که جان خسته ی او را ارام می کرد.

اما اگر این روزنه باز زنجیر تازه ای بر دست و پای کودک خاک باشد؟

کودک خاک با خود اندیشه کرد:

اگر زنجیر تازه ای باشد ، زنجیر را خود انتخاب کرده ام.

آزادی تعاملی که انسان را با خود آشناتر می کند ، زیرا 

شناختی که در سیطره ی خانواده و اجتماع از خود پیدا می کند،

اگر در انتخاب آن ها نقشی نداشته باشد ، نمی توانند شناختی واقعی باشند.

قلمرو آزادی ، قلمرو آزمون و خطای کودک خاک است؛ تا بزرگ شود.

انتخاب کند و بسازد.

چهره متعالی هر انسانی را در اینه ی آزادی می توان دید.

این که بتوانی انجام بدهی و انجام ندهی.

این که بتوانی انجام ندهی و انجام بدهی.

آزادی کلید ورود انسان به قلمرو دانایی است.

همان گونه که دانایی انسان را به آزاداندیشی می رساند .

شاید اندیشیدن برای آدمی ، آخرین راه حل باشد، تا دنیایی بهتر و  قابلتحمل تر 

برای خود بسازد و گر نه تیر خلاص بر جان او زده می شود ، 

قبل از این که زندگی کند.

اشتراک با ذکر ماخذ، اهواز 99

  • مهری کیانوش راد

یأس فلسفی                                              

این روزها دچار یأس فلسفی شده ام و به دنبال میخی هستم ؛ تا افکار خود را به آن آویزان کنم .

بزرگی میگوید: 

«واژه ها میخ هایی هستند ؛ که افکار خود را به آن آویزان می کنیم.»

اما اگر واژه ها بر اثر روزمرگی مفهوم خود را از دست داده باشند ؟

اگر هر کس درک متفاوتی از آن واژه داشته باشد؟

اگر ، اگر و هزار اگر دیگر 

به واژه ها دیگر نمی توان اعتماد کرد.

واژه ها دیگر نمی توانند میخ های محکمی باشند .

میخ هستند ؛ اما نه آن میخ هایی که مقاوم باشند ، با ضربه ای فرو می ریزند .

 دنیای اندیشه ی تو را ویران می کنند.

به طور مثال به واژه ی رفاه دقت کنید:

رفاه برای طبقه ی بالا دست ، داشتن سفره ای رنگین است ؛ که از زیادی آن ، سطل زباله لب ریز شود.

قدرت خرید هرآن چه که آرزو کند ، حداقل هر سال سفر خارج از کشور داشته باشد و...

اما 

رفاه برای فرزند یک کارگر ، این است که لااقل با نان خود خورشتی داشته باشد.

بتواند با اتوبوس به مقصد برسد.

 لباس های کهنه ی او، آن قدر نو باشند که وصله نداشته باشند.

رفاه یعنی این که پدرش لااقل هر ماه  حقوقش را به موقع دریافت کند و ...

می بینید که این واژه چه قدر پستی و بلندی دارد؟

حالا اگر بخواهم افکار خود را به میخ واژه ی رفاه آویزان کنم ، چه میخی را باید انتخاب کنم؟

وبلاگ ارتفاع سکوت ، اهواز99/8/12

  • مهری کیانوش راد

پاییز

در این پاییز بی برگی ،بهارم باش 

میان باغ بی رنگی ، بهارم باش

میان توده ی احساس خشکیده 

تویی الگوی بی مرگی ، بهارم باش 

  • مهری کیانوش راد

دشت های تجربه                                       

                

خستگی را گفته ام دیری ست من 

در هوای رستنی دیرینه ام

دشت های تجربه سرسبز باد

چون که عشق روی او بگزیده ام.

اشتراک با ذکر ماخذ                                  

  • مهری کیانوش راد

مولانا و

  • مهری کیانوش راد