ارتفاع سکوت

مشخصات بلاگ

انواع ادبی(شعر و نثر)

حراج فصلی خون 

 

بر درگاه علم خویش 

انسان چونان مهره ای است

با دکمه ای پاشیده می شود.

درحراج فصلی خون 

ارزان ترین کالا مرگ و حیات اوست.

دیگر نمی شناسمش

در آبگینه ی صورت 

گویی غریبه ای است.

 

در روزگار علم

عشق گویی رایحه ای است

از دورهای  دور

آنجا که انسان ،با آب و خاک و مهر 

پیوسته بود 

و خنده شکفته ی شاد او

اینجا خنده را به سکه ای می فروشند

و عشق 

مرز مشخصی است 

در حوزه ی سود و زیان او

 

کو چهرهای بی نقاب

تا پیش روی او

شکرانه ای زنم.

اشتراک با ذکر ماخذ ، mkianooshrad

  • مهری کیانوش راد

قمری  غزل 

در کل جهان ز وزن دل کم شده است

قمری غزل ترانه اش غم شده است

در ذهن جهان صدای دل دلگیر است

از بغض زمین کمند دل خم شده است.

 

اشتراک با ذکر ماخذ mkianooshrad

  • مهری کیانوش راد

و سکوت اگر ...                                                                      

و سکوت اگر 

بر لب هایمان بماسد

چه هراس انگیز است 

در میان ولوله ی بودن 

مرگ را پذیرا گشتن.

کتاب پله های تنهایی  ، وبلاک ارتفاع سکوت ،mkianooshrad

  • مهری کیانوش راد

در قاب پنجره ایستاده ای

 

در قاب پنجره ایستاده ای

با سبزینه ی حیات 

با وزش باد می رقصی

گویی سماع همیشگیت

در خلوت فضای رهایی

نبض حیات است که می جوشد

از قاب پنجره 

با تو  سخن می گویم

ای تک درخت سبز حیاتم.

 

اشتراک با ذکر ماخذ ، کتاب پله های تنهایی ، ص87

  • مهری کیانوش راد

وقتی معرفی مولانا حرام می شود.                                                

 

چند سال پیش در یکی از مراکز آموزشی ، در کلاس فارسی عمومی ، بحث مولانا و مثنوی مطرح شد.

سوال کردم:

چند نفر مثنوی را مطالعه و با مولوی آشنایی دارند؟

آشنایی در حد کلاس های دبیرستانی بود.

دوباره سوال کردم ، چند نفر کتاب مثنوی را دیده اند؟

فقط یک نفر پاسخ داد : در کتابخانه این کتاب را دیده است ؛ اما مطالعه نکرده است.

بحث به شمس تبریزی کشیده شد  و دوباره سوال کردم: کسی با شمس تبریزی آشنا است ؟

جوانی پاسخ داد: فکر می کنم ؛ حاکم تبریز بوده است.

با تعجب نگاهش کردم ، جوان ادامه داد : سلطان آنجا بوده  و ...

سکوت بر کلاس حاکم شد.

چهره ی تلخ و پر اندوه من ، اجازه ی سخن به کسی نمی داد.

 این روزها که ساختن فیلمی در باره ی مولانا حرام اعلام شده است ؛ با خود فکر می کنم؛ اگر جوان آموزش ندیده با بزرگانی که پشتوانه ی فرهنگی ایران هستند؛ این گونه به غفلت روبرو می شود و شاید گناه نادانستن او بر گردن همه ی کسانی است ؛ که باید آگاهی می دادند و ندادند؛ این فتوا را چگونه باید تفسیر کرد؟

مولانا و صاحب مثنوی ، در کتاب متعالی و با ارزش خود به تفسیر آیات قرآن  می پردازد و با تکیه بر فرهنگ غنی قرآنی موشکافانه ترین روان کاوی انسانی را با خواننده مطرح می کند.

انسان است و مبشر انسانیت و عشق ورزی نسبت به همه ی انسان هاست.

به نقادی تفکر صوفیانه می پردازد و در داستان خر برفت و خر برفت و خر برفت ، تفکر صوفی نمایان نادان را به چالش می کشاند، عارف دین داری است ؛ که بر خلاف دیگر عرفا به صراحت می گوید: هر کجا که از شراب یاد می کند، منظور و مقصود او چیست:

*شراب عشق نبود ز آب انگور / ره نوشیدنش هم از گلو نیست

از این پیمانه و جام و سبوها    /  غرض ، پیمانه و جام و سبو نیست

و یا 

*کجا شراب طهور و کجا می انگور  /  طهور آب حیاتست و آن دگر مردار 

این فتوای  تلخ مرا به یاد تکفیر بسیاری از بزرگان دین در گذشته انداخت و این شعر ابن سینا- زمانی که به او نسبت کفر دادند- که می فرماید :

کفر چو منی گزاف و آسان نبود / محکم تر از ایمان من ایمان نبود

در دهر یکی چو من و آن هم کافر / پس در همه دهر یک مسلمان نبود.

خداوند عاقبت همه ی ما را به خیر کند.

 

  • مهری کیانوش راد

 و خدا فریاد تشنه ی زمین را شنید                                 مهری کیانوش راد، اهواز  98        


سال ها رمین از بی آبی رنج می برد ، رودها خشکیدند، ریزگردها در فضای برهوت خوزستان به جولان در آمدند و زمین 

فراموش کرد؛ طعم آب را و مردم یادشان رفت؛ مسیر آب را  .

 کسانی که باید به فکر زمین و مردم باشند ؛ هر دو را فراموش کردند.

خوزستان فراموش شد.

خوزستانی که زخم جنگ را بر پیکر خود داشت و بالاتر از قهرمانی که کریمانه از خود گذشت تا ایران حفظ شود ؛فراموش شد.

خوزستانی که در رگ های خود ، با طلای سیاه خود؛ حیات را به ایران هدیه می کرد؛ فراموش شد.

در بستر آب خانه ساختند و به شادی خشکی زمین آواز سردادند.

رمین رو به آسمان کرد و به طلب باران و جامه سبز و پرطراوت خود از خدا کمک خواست.

به نیاز زمین پاسخ داده شد و آبی به اندازه سرسبزی او هدیه شد.

رودها پرآب شدند و رمین تشنه سیراب شد.

انسان رنجیده و مکدر به خانه ی خود در مسیر رودها نگاه کرد ، به خانه های سست خود که در مسیر آب روان بودند، 

به بی تدبیری خود و ...

انسان بر زمین و طبیعت در همه ی سال ها جفا کرده بود 

باران به اندازه نیاز زمین جاری شده بود.

ارتفاع سکوت mkianooshrad 

  • مهری کیانوش راد

می ترسم                                                                        


چه قدر می ترسم

از گشودن دلم 

آن گاه 

که حریص چشمان کودن 

لقمه های دلم را بجوند 

بی هیچ ذوقی 

از چشیدن 

رنگ و بوی آن.


اشتراک با ذکر ماخذmkianooshra

  • مهری کیانوش راد

هر روز می گویم...                                                    


هر روز می گویم

فردا روز دیگری است

فردا 

می آید 

اما 

دیگر نمی شود.

روز شعله نکشیده  

خاکستر می شود.

***

آتشی در من است 

که بی شعله روشن است

روز می خواهد 

دیگر شود

یا نشود.

     

  • مهری کیانوش راد

اگر پرنده می دانست...                                                                    


اگر پرنده می دانست

دام زمینی 

چه سست است

دانه از آسمان

می چید.


  • مهری کیانوش راد

هر روز سنگ  ، هر روز گلوله                                               


هر روز سنگ

هر روز گلوله 

هر روز آسمانی 

که بر زمین نمی گرید

هر روز زندگی 

هر روز نوشیدن شراب زندگی 

تو زندگی را در چه پیمانه ای می نوشی؟

پیمانه ی تو 

لیلای توست 

ای مجنون زندگی.


  • مهری کیانوش راد