ارتفاع سکوت

مشخصات بلاگ

انواع ادبی(شعر و نثر)

حافظ بر گذرگاه عقل و عشق

شنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ۰۲:۰۷ ب.ظ

حافظ بر گذرگاه عقل و عشق 

✍️مهری کیانوش راد 

 

پرسش تکراری است : 

بین عقل و عشق تضاد وجود دارد ؟ 

عرفا عقل ستیز هستند؟

به غزلیات حافظ گذر می کنیم ، با این ابیات روبرو می شویم.

این خرد خام به میخانه بر / 

تا می لعل آوردش خون به جوش.

ما را زمنع عقل مترسان  و می بیار/

کان شحنه در ولایت ما  هیچ کاره نیست.

راهی است راه عشق ، که هیچش کرانه نیست/ 

آنجا جز آنکه جان بسپارند ، چاره نیست.

 

حافظ  شاعری عارف ، شاعری عاشق یا شاعری عارف و عاشق است.

مگر می شود ، عارف بود و عاشق نبود ؟

  عرفان با عشق پیوندی ناگسستنی دارد، 

 عشقی که ریشه در شناخت و آگاهی دارد .

آگاهی عرفانی چون با عشق آمیخته شود ، حاصلش شفقت انسانی نسبت به کل موجودات عالم است.

عارف انسانی است که در دایره ی  عرفان به شناختی معنوی دست یافته ، عاشق شده و از منظر عشق به جهان می نگرد. 

در غزلیات حافظ رایحه ی دل انگیز عشق به گوش جان شنیده و روح  را معطر می کند.

در گلستان عاشقانه ی او از هر نوع عشقی دیده می شود و معشوق در شکل های گوناگون جلوه گری می کند.

حافظ عاشق رندی است که در زلال وحی به تطهیر روح خود پرداخته و همین عشق رندانه ی اوست که به شعرش تازگی همیشه ی دوران را می بخشد.

در دیوان حافظ ، عشق زمینی با همه ی طراوت ،  شور و نشاط خاص عشاق، جلوه گری می کند، اما عشق زمینی او نیز گاه آن چنان جلوه از زیبایی درونش دارد ، که انسان در آسمانی بودن یا زمینی بودن آن شک می کند.

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست/

پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست.

سرو بالای من آن گه که در آید به سماع /

چه محل جامه ی جان را که قبا نتوان کرد.

حافظ با معیار زیبا شناسی خود یاری زمینی داشته ، که می تواند همسری مهربان و زیباروی باشد. عمری کوتاه داشته ، که حافظ را به فراقی تلخ  دچار کرده است.

غزل زیر شاهد آن است.

آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود /

سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود.

دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش /

بیچاره ندانست که یارش سفری بود.

تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد/

تا بود فلک، شیوه ی او، پرده دری بود.

از چنگ منش اختر بد مهر بدر برد/

آری چه کنم دولت ، دور قمری بود.

حافظ زیبایی را می شناسد ، زیبایی خلقت مجذوبش می کند ، نمی تواند نسبت به خالقی که خلقتش در احسن التقویم است ، بی تفاوت بگذرد و عاشق زیبا آفرین هستی نباشد، مگر می شود ، خالق زیبایی بود و زیبا نبود؟

برای اثبات عشق عرفانی حافظ نیاز به  دلیل و برهان نیست، غزلیات او سرشار از نام و یاد و عطر خوش محبوب ازلی است.

پیر مغان ، پیرگلرنگ ،عنقا ، مرغ سلیمان ، خضر و هر آن کس که او را به محبوب برساند ، از جایگاهی خاص برخوردار می شود‌.

غزلیات حافظ ، سالکی  را نشان می دهد  ، که 

فارغ از نام و ننگ دنیایی ، خرقه و خانقاه ...رو به سوی معشوقی دارد ، که یکسره زیبایی است.

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی/

خرقه جایی گرو و باده و دفتر جایی.

دل که آیینه ی شاهی ست، غباری دارد /

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی.

دلیل عاشقی حافظ و هر عاشق دیگری  جلوه گری بی قید و شرط معشوق است ، زمانی این عشق شعله بر خرمن عاشق عرفانی می زند ، که محبوب ازلی خود را یکسره در اوج زیبایی ببیند.

روی خوبت  آیتی از لطف بر ما کشف کرد /

زان زمان جز  لطف و خوبی نیست در تفسیر ما.

 

معشوقی که در اوج بی نیازی و حسن است.

ز عشق ناتمام ما جمال یار  مستغنی است/

به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را .

 

راز و نیازهای شبانه ی حافظ ، اوراد سحرگاهی ، ذکر سختی های سیر و سلوک ، همه گواه سیر او در مسیر خوفناک عشق معنوی است.

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن/

شرط اول قدم آن است ، که مجنون باشی.

 

از دعا و عبادت شبانه مدد می جوید.

هر گنجِ سعادت که خدا داد به حافظ/

از یمن دعای شب و ورد سحری بود.

 

بر اساس تجارب عشق ورزی عارفانه ی خود، به سالکان توصیه می کند:

به کوی عشق منه بی دلیل راه، قدم /

که من به خویش نمودم  صد اهتمام و نشد.

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن /

ظلماتست بترس از خطر گمراهی.

بین عشق زمینی و آسمانی پیوندی ناگسستنی وجود دارد .

عشق زمینی پلکانی به سوی عشق عرفانی است.

کسی از این پلکان بالا می رود ، که طعم خوش عشق زمینی را چشیده باشد.

در زندگی عرفای بزرگ حقیقتی  قابل تامل، چهره نشان می دهد، بسیاری از این بزرگان، که روزی گوهر عشق را شناخته و ناله های عاشقانه عارفانه ی آنان تا به امروز گرمی بخش بزم عشاق است، روزی اهل 

تعقل و علم اندوزی بوده اند ، به گفته ی حافظ: 

علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد /

ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد.

 

و چنین می شود :

حافظ قران و آشنا به زیر و بم پیام محبوب در چارده روایت ، آشنا به تفسیر و کشاف ، عاشق می شود و عقل و فرآورده های آن را در طبق اخلاص به محبوب ازلی تقدیم می کند .

عشقت رسد به فریاد ، ار خود بسان حافظ /

قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت .

عقل قدرت شناخت به انسان می دهد ، تا عشق را از هوس بشناسد و گزیده را برگزیند.

تا عقل نباشد ، ارزش عشق حقیقی از هوس شناخته نخواهد شد، اما چون عقل ، انسان را به ساحل عشق رساند ، نه از عقل نشان می ماند   نه از علم  ، نه از عالم و عاشق .

کرشمه ی تو شرابی به عاشقان پیمود /

که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد.

 

عشق معنوی انسان را از خود طبیعی جدا و به سوی  کمال متعالی می کشاند و چه کمالی والاتر از این دگردیسی ، که انسان به کل مخلوقات خالق، شفقت بورزد و عاشق باشد. 

حافظ ، عاشق بودن را نشان دین داری و شفقت ورزی به انسان می داند ، می گوید:  

نشان اهل خدا عاشقی ست با خود دار /

که در مشایخ شهر این نشان نمی بینم.

برای آگاهی بیشتر به کتاب " حافظ هاتف میخانه ی عشق " از همین نویسنده ،  رجوع شود.

نشر : 

شوشان ، کد خبر: ۱۱۰۶۸۷

صبح ملت نیوز ، کد خبر ۱۱۴۱۹۷

 

 

 

 

  • مهری کیانوش راد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی