تیغ اول، کبر
بارها با خود اندیشیده ام به کدام نیروی خود دل ببندم ؟ منی که همیشه در معرض باد و طوفان هستم
طوفانی که توان مرا به یغما می برد و چاره ای جز تسلیم در برابر آن نیست ؛ که قانون خلقت است
به کدام نیروی خود کبر بورزم ؟ و در برابر آن ، چه دریافت خواهم کرد ؟
جز فاصله ها ، فاصله ها.....
فاصله بین خود و خود، بین خود و دیگری، بین خود و بینا چشمانی که به حقیقت ،
بی اعتباری خود را چشیده اند و به تمسخر مرا می نگرند
به هر باری که مست از باده غرور شدم؛ بین من و همه حقیقت فاصله افتاد و من.....
سرنوشت انسان و کبر، مانند داستان آن تازه عروسی است که نادان بود و بر شانه های خود کبر حمل می کرد. از زن همسایه شیوه غذا پختن پرسید، تا با تعریف و تمجید همسرش، مست از باده غرور شود
هر چه همسایه به شفقت گفت، عروس نادان پاسخ داد: خود میدانم. همسایه به خشم از این همه نادانی و غرور او گفت: در پایان خشت خامی بر پلوی خود می گذاری؛ تا دم کشد
عروس پاسخ داد ؛ خود می دانم
کرد آنچه نباید کند و شد آنچه نباید بشود
داستان ابلیس را شنیده ای ؟
عاشق محبوب خود بود و بر عشق خود کبر می ورزید
غرور چشم حقیقت بین او را پوشاند و بر محبوب معشوق خود، کبر ورزید و نشان عاشقی
خود را از دست داد و لعنت ابدی را به جای آن خرید
چه کبرها که ما را از جایگاه رفیع به پستی کشانده است
چه تیغ ها که در جان ما نشسته و ما بی خبر نشسته ایم
اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب با خود مهربان باشیم mkianooshrad