ارتفاع سکوت

مشخصات بلاگ

انواع ادبی(شعر و نثر)

۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است


با یاد حسین (ع) 


به بوی نفست

باغ دلم گل می کند

ای حسن تو ، 

تازگی همیشه ی دوران.

در قلعه ی شرافت انسان

عشق 

حلقه ی اتصال ماست

با کاروان تشنه ی عدلت

ای سرفراز نیزه ی بیداد


دیروز شهر 

در هوای تو پر زد

از بوی نام تو سرشار

باران لطف

از آسمان ابری چشمم

با یاد عشق تو بارید

ای سر نا سفته ی هستی.

اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب پله های تنهایی mkianooshrad


  • مهری کیانوش راد

تیغ دوم ، طمع 


به جان و جسم خود نگاه می کنم ، زخم هایی عمیق می بینم ، این زخم ها نه از دشمن ، نه از دوست ؛ که از من ، به من رسیده است

کودک بودم و به طمع شکلاتی ، بسیار مواهب دیگر را از دست دادم و نفهمیدم

نوجوان بودم ، به طمع دوستی با همسالان و باور آنها ، گرفتار بند زشت عادات آنان شدم ، بسیار ارزش ها را از دست دادم و نفهمیدم

جوان شدم ، به طمع دوستی ، مقبول شدن ، طرح هیجانی تازه ، دروغ گفتم ، چاپلوسی کردم و .....

هر کدام زخمی بر جان من نشاند؛ که گذر زمان آنها را التیام نداد؛ بلکه هر طمع تازه ای آنها را عمیق تر کرد؛ تا به جایی رسیدم که می خواهم و نمی توانم

داستان آدم را شنیده ای که به طمع جاودانگی ، بهشت برین و قرب دوست را از دست داد

داغ فریب را بر جان خود نشاند و گناه کرد

سخن دوست را شنید ؛ اطاعت دشمن کرد

چه روز ها که می گذرند

چه چشم ها که در درون و برون به واسطه طمع بسته می شوند

چه چشمه های جوشانی که می توانستند ، بجوشند و زندگی به بار آورند ، به واسطه طمع خشکیده شدند

اینک بر جان من حسرت است که جوانه می زند ؛ برای همه فرصت هایی که داشتم و از دست دادم

اما آوایی از درون ، مرا آواز می دهد ، که:

به ریسمان دوست بپیوند ، به او خواهی رسید

اندوه به خود راه نده

فرصت های رو به آینده را از دست نده

گرفتار حسرت نشو ، تا حسرتی تازه بر جانت ننشیند

با خود مهربان باش

بر جان خود تیغی تازه ننشان

حسرتی نو نکار

اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب با خود مهربان باشیمmkianooshrad


  • مهری کیانوش راد

تیغ اول، کبر 

بارها با خود اندیشیده ام به کدام نیروی خود دل ببندم ؟ منی که همیشه در معرض باد و طوفان هستم 

طوفانی که توان مرا به یغما می برد و چاره ای جز تسلیم در برابر آن نیست ؛ که قانون خلقت است

به کدام نیروی خود کبر بورزم ؟ و در برابر آن ، چه دریافت خواهم کرد ؟

جز فاصله ها ، فاصله ها.....

فاصله بین خود و خود، بین خود و دیگری، بین خود و بینا چشمانی که به حقیقت ، 

بی اعتباری خود را چشیده اند و به تمسخر مرا می نگرند

به هر باری که مست از باده غرور شدم؛ بین من و همه حقیقت فاصله افتاد و من.....

سرنوشت انسان و کبر، مانند داستان آن تازه عروسی است که نادان بود و بر شانه های خود کبر حمل می کرد. از زن همسایه شیوه غذا پختن پرسید، تا با تعریف و تمجید همسرش، مست از باده غرور شود

هر چه همسایه به شفقت گفت، عروس نادان پاسخ داد: خود میدانم. همسایه به خشم از این همه نادانی و غرور او گفت: در پایان خشت خامی بر پلوی خود می گذاری؛ تا دم کشد

عروس پاسخ داد ؛ خود می دانم

کرد آنچه نباید کند و شد آنچه نباید بشود

داستان ابلیس را شنیده ای ؟

عاشق محبوب خود بود و بر عشق خود کبر می ورزید

غرور چشم حقیقت بین او را پوشاند و بر محبوب معشوق خود، کبر ورزید و نشان عاشقی

خود را از دست داد و لعنت ابدی را به جای آن خرید

چه کبرها که ما را از جایگاه رفیع به پستی کشانده است

چه تیغ ها که در جان ما نشسته و ما بی خبر نشسته ایم

اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب با خود مهربان باشیم mkianooshrad


  • مهری کیانوش راد
مهربانی با خود

دیروز زخم هایی بر تن داشتم ؛ آن گونه خون ریز که وحشت زده نگاه می کردم و با خود می گفتم :
این منم که این گونه هذیان می گویم و بر زخم های خود نیشتر روا می دارم ، تا
خون ریزتر شوند ؟
و امروز به تانی بر خود می نگرم .
زخم ها ، زخم ها بر جان و تنم نشسته اند ، اما:
جامه از شکیبایی پوشیده ام .
شکیبایی رنج بر زخم ها را آسان تر نموده است .
مهربانانه خود را می نگرم و با خود می گویم :
من نیازمندتر از هر کسی به مهربانی خویشم .
اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب با خود مهربان باشیمmkianooshrad


:point_down:

--- 
  • مهری کیانوش راد

دار بر گردن نومیدی


در آینه دیگران و خود ، تصویری از دور دست ها در ذهنم مانده است
هر گاه سرشار از امید رسیدن بودم ، هزاران چلچله در جانم ترانه می خواند
موانع راه را می دیدم و هزار هزار پاسخ ، رخ نشان می داد
امید من ، در آینه دیگران ، هزار هزار چراغ روشن می کرد و آنان شادمانه
با شادی من شاد می شدند
اما گاه که یاس و ترس چون حلقه طناب دار بر گلوی آرزوهایم چنبره می زد ،
خفقان بود و تاریکی
همه پاسخ ها بن بست بود که هیچ روزنه روشنی نداشت
در آینه دیگران ، انعکاس صدای من ، خفقان بود و تاریکی
موجودی زبون که قدرت برخاستن نداشت
و من آموختم که تصویری روشن از خود و برخاستن خود ، در آینه خود و دیگران بسازم
طناب دار را بر گردن نومیدی های خود قرار دهم و با وجود همه رنج درونم ، رنجی افزون
برای خود و دیگران نسازم
آینه ها تصویر ها را انعکاس می دهند و رنج و شادی را تا دوردست ها به نمایش
می گذارند
من خواستم ؛ تصویرگر شادی ها شوم و رنج ها را در درون خود چون گنجی نهان
پنهان کنم
پنهانی رنج هایم ، فراموشی آنها نخواهد بود ؛ بلکه آینه ای خواهند شد؛ تا ارزش
شادی ها را افزون تر بدانم
راز مهربانی با خود و دیگران را با خود زمزمه کن :
رنج های خویش را نهان و شادی هایمان را به دیگران هدیه کنیم
اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب با خود مهربان باشیم mkianooshrad
:point_down:

  • مهری کیانوش راد


صدای بارانی


کویر گوش مرا
میهمان کن
باران است، صدایت
قحط سال صدای بارانی ست.

اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب رویایت را ناگفته رها کنmkianooshrad

  • مهری کیانوش راد