ارتفاع سکوت

مشخصات بلاگ

انواع ادبی(شعر و نثر)

۳ مطلب در مرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

اقلیمِ بی مرز انسان
✍️مهری کیانوش راد
تا به حال  به  مساحت اقلیم وجودی خودتان فکر کرده و به نتیجه ای رسیده اید؟
شاید بسیاری از ما این تجربه را ، تجربه کرده و فراموش کرده باشیم.
زمانی متوجه ناآگاهی خود  به اقلیم وجودی خود می شویم ، که تصویر تازه ای را در واکنش های رفتاری خود کشف کنیم .
ناشناس بودن خود برای خود از چه فرضیه ای تبعیت می کند ؟
آن چه به ظاهر و با تفکر در خود به نظر می رسد ، ساختار ذهن و  گنجینه ی  آموخته های هر لحظه ای انسان است،که به دلیل تراکم، گاه دیده نمی شوند. دیده نشدن دلیل هیچ حذفی نمی شود. در زمانی
پیش بینی نشده ، با انتخابی ناگهانی ،  بسیاری از فراموش شده های ذهن انسان آشکار می شود.
تضاد بین غرایزی که از تولد تا مرگ با انسان است ، با رشد تعالی فکری و روحی ، که برای هر انسانی با طیفی متفاوت با دیگری چهره نشان می دهد ، عجز انسان در رهایی از امیالی که گاه با وجود فرار از آنها ناگزیر به تسلیم  می شود ، تنگناهای ناشناخته و بغرنجی را ایجاد می کند، تنگناهایی که برای دیگران
  قابل درک و هضم نیستند.
عدم درک این تنگناها باعث واکنش رفتاری  می شود ، که از بیچارگی و ضعف انسان در برابر نابایسته هایی حکایت می کند ، که انسانیت انسان را به چالش می کشاند.
انتخابگری انسان در لحظات دشوار و برتری گزینه ای  بر گزینه ی دیگر، نشانگر باورهای عمقی انسان است . انسان در آینه ی انتخاب های خود می تواند ، اعماق پنهان وجودش را بشناسد.
گزینش های انسان هنگامی که متفاوت با ساختار روحی و فرهنگی و باورهای اعتقادی او باشند ، حکایتی از دردناک ترین رنج های انسانی دارد، حکایتی که گاه انسان مفلوک را تا روان پریشی و جنون می کشاند.
باورهای انسانی هرچه از قدمت و قدرت بیشتری برخوردار باشند ، رهایی از آن ها دشوار تر می شود ،
چون لبه ی تیزِ تیغی می شوند ، که مجروح می کنند ، اما جز تحمل راهی نیست ، مانند بیرون آوردن ریشه های گیاهی که در تار و پود روح و روان انسان تنیده باشند.
انسان در  گزینش انتخابی بر انتخاب دیگر  از چه قانونی تبعیت می کند ؟
در انتخاب انسان ، هزار عامل پنهان و آشکار نقش دارند . گذشته از ژن،  محیط تربیتی از قوی ترین ابزار است ، که گاه ناخواسته ، انسان  را محق در رفتارهای خود می کند .
رفتارانسان ها در بروز انتخاب های  لحظه ای ، که گاه از کنترل انسان خارج است و عدم کنترل بر این فرآیند،  موانعی در زندگی مسالمت آمیز جمعی ایجاد و آرامش جمعی را مختل می کند.
بشر به تدریج آموخت ، برای حفظ  آرامش جمعی که از مهم ترین نیازهای روحی انسان است ، باید نهادی فرا فردی بر رفتار جمعی سیطره داشته باشد . عقلای هر قومی قوانینی بازدارنده و مشوق ، تدوین کردند و جامعه با تصمیم اکثریتی ، خود را ملزم به رعایت آن دانست.
قوی ترین عامل بازدارنده از رفتارهای ناهنجار جامعه و سوق دهنده به سوی ارزش ها ، قوانین دینی یا قوانین مدون هر جامعه ای به وسیله ی عقلای آن جمع  است .
آیا این قوانین می توانند، به نوعی از خطا ، یا گسترش اقلیم وجودی رفتار  انسان جلوگیری کنند؟
تابو شکنی در هر زمان و هر جامعه ای وجود داشته و خواهد داشت.
خارج شدن از مرز قوانین ، وضع قوانین جدید و تسلیم  جمعی در برابر نوآوری ها ، بیانگر این مهم است ، که اقلیم وجودی انسان بی مرز است ، مرز های ارزشی آن مرتب گسترش پیدا می کنند، قلمروی را فتح و قلمروی را رها می کند.
تنها گزینه مورد قبول انسان ، تسلیم شدن در برابر قوانینی است که برای آسایش و آرامش خود می پذیرد . آسایش و آرامش انسان در گرو شرایط و شرایط در حال تغییر و تبدل هستند، به همین دلیل گاهی با تغییر وضعیت انسانی  ، طبیعی ، اقتصادی و دیگر عوامل شناخته و ناشناخته ، کسانی که تا دیروز از قانونی حمایت می کردند ، بر علیه آن قیام می کنند.
تحول معرفتی و تکامل جامعه را، این تغییرات به ظاهر کوچک در طول زمان، ممکن و محقق ساخته است.
عنصر ثابت این تغییرات، شاید تعهد نسبت به قوانینی باشد که در همه ی جوامع بشری  مشترک و  متناسب با ساختار روحی و فرهنگی هر جامعه ای است .
عدم توجه به  نیاز های اساسی ،در طول تاریخ  منشا نزاع و انقلاب در ملل مختلف، با فرهنگ و اعتقادات متفاوتی بوده و خواهد بود.
پشتیبانی قانون از برآورده شدن نیازهای اساسی مردم ، می تواند دورنمایی از جامعه ی مطلوب باشد.
پشتیبانی قانون از جانب مردمی که آگاهانه آن را پذیرفته و متعهد به رعایت اصول آن می شوند ،  آرامشی نسبی برای جامعه ایجاد می کند.
بازخوانی تاریخ یادآور این مهم است، که چشمه جوشان اراده انسان ، همیشه تازه است  و انسان  در اولین فرصت اجتماعی ، زمانی که احساس کند ، قانونی متناسب با خواسته های او نیست ، از آن گذر و قانونی دیگر را جایگزین خواهد کرد.
آیا گذر از قوانین بیانگر تحول و تکامل انسان است ؟
پاسخ محکمی در دست نیست.
وضعیت تازه ای که ایجاد می شود ، تحقق خواسته های اکثریت کسانی است که قدرت گذر از قانونی به قانون دیگر را دارند، اگر چه گاه به نظر نوعی واپسگرایی اجتماعی باشد.
این شواهد بیانگر آن است ، که قلمرو بی مرز انسان هیچگاه نباید فراموش بشود و همیشه باید منتظر حوادث تازه و شگفت انسانی باشیم.
نشر در :
شوشان ، کد خبر  : ۱۱۰۵۳۶

صبح ملت نیوز ، کد خبر  :  ۱۱۳۰۴۳

روزنامه سراسری خوزی ها ، ش ۶۱۱

  • مهری کیانوش راد

در مدار حسین ماندن
✍️مهری کیانوش راد

آدم ها می آیند و می روند.
قانون روزگار است ، برای هر آمدنی ، رفتنی است.
مرگ بر گذر زندگی ایستاده ، تا کسی از قافله رفتن جدا نماند.
بین همه ی کسانی که می آیند و می روند ، برخی نامشان جاودانه می ماند،
گاه به زشتی ، گاه به نیکی.
بین نیکان نیز همه یک گونه نیستند ،ماندگاری  یادشان نیز همه یک گونه نیست .کم هستند کسانی که به نیکی های بیشمار آراسته اند و ماندگار  و همیشه  در قلب می مانند‌
حسین یکی از این جاودانه هاست.
جاودانه ای که نمی توانی فراموشش کنی.
به هر نیکی که رو کنی ، جلوه از او می بینی.
به هر زشتی که رو کنی ، می بینی که دشمن افزون تر از آن زشتی را با حسین کرده است.
به تاریخ که نگاه می کنی ، خورشیدی فروزان می بینی که گذر زمان نورش را مکدر نکرده است.
خورشیدی که اطرافش پر از ستاره های نورانی است، اما نور حسین دیگر است ، نور حسین چراغ راه است ، مصباح هدایت است .
در مدار حسین ، باید حسینی بود ، تا ماندگار شد.در مدار حسین می توان زن بود ، مرد بود ، کودک بود ، دشمن بود ، دوست بود و ..‌.
فرقی نمی کند ، در مدار او که قرار گرفتی ، به جذبه ای خاص می چرخی ، سماعی از جان با کل کائنات تو را با خود می برد.
نه از جنسیت تو اثری می ماند ، نه از سن و سالت ،
گویی همه ی زشتی ها ذوب خورشید می شوند  و  طلای ناب وجودت چهره نشان می دهد .
براده های طلای وجودت جذب می شوند،  جمع می شوند ، متراکم و تکثیر می شوند ، چشم می گشایی ...
دیگر شده ای .
این دیگر شدن های مکرر ادامه خواهند داشت ، تا روزی که باور کنی ، دوستدار حسینی .
دل باید باور کند ، عقل باید استدلال کند .
همه ی عالم فدای لحظه ای باد که دل و عقل یکدیگر را اثبات کنند .
این باور است ، که می ماند ، از خود می گذرد ، در مرگ زیبایی می بیند،  و زندگی را تکرار مکرر حق و باطل می داند .
حسین تجربه ی مکرر باور عقل است ، باور  دل است ، عقلی که زبان دل را می فهمد و تسلیم است. .
حسین تجربه ی  مرکب سواران مرگی  است که سرود زندگی می سرایند.
اگر حسین نبود ، چه کسی باور می کرد ، مرگ سرود زندگی است.
اگر حسین نبود ، چه کسی باور می کرد ، زینب گونه در قتلگاه جز زیبایی نبیند .
اگر حسین نبود ، شیعه چه تنها بود.
نشر در :
پایگاه خبری عصر ماه اهواز
کد خبر : ۱۶۷۸۳۶، ۱۴۰۲/۵/۴

پایگاه خبری صبح ملت نیوز 

کد خبر : ۱۱۱۶۷۱، ۱۴۰۲/۵/۴

 

  • مهری کیانوش راد

باز خوانی دو داستان،  در مثنوی و قرآن
✍️مهری کیانوش راد
ادبیات قلمرو وسیعی است که با ابزار واژه مخاطب خود را سحر می کند، اثری که با استفاده از واژه به
به قلمرو احساس منتقل شده و در باورهای مردم تاثیری عمیق می گذارد و گاه دامنه ی آن از باورهای عقلی مردم فراتر می رود ، به همین دلیل زبان شعر و احساس  ، گاه  رسانه ای برای نفوذ خرافات می شود.
قلمرو داستان اگر با شعر آمیخته شود ، از دو عامل تاثیر گذار بهرمند شده و اثری عمیق تر ایجاد می کند.
انسان تا ابد کودکی خود را به عنوان میراثی شیرین با خود دارد و  قصه یکی از  مهم ترین ابزاری است که کودک با آن انس گرفته و بسیاری از آرزوهای خود را در آن تحقق یافته می یابد.
مثنوی سرشار از قصه است ، قصه هایی که مبدع آنها اگر چه  مولانا نیست ، اما دخل و تصرف او به آنها زیبایی خاصی بخشیده است. قصه ها برای مولانا  مانند خمیری قابل انعطاف هستند، آن گونه که  مطلوب اوست ، به آن شکل داده و  با مخاطب در میان می گذارد.
شاید تنها قصه ای که ساخته ی ذهن مولانا است ، هرچند ماخذ تاریخی ندارد ، قصه ی موسی و شبان باشد .
با توجه به اینکه مولانا قصه ها را نقد حال انسان
می داند ،قصه موسی و شبان می تواند نقد حال مولانا و شیوه ی انسان گرایی دینی او باشد.
در داستان عاشق شدن پادشاه بر کنیزک ، مولانا شاخصی خاص برای خواننده ی داستان های مثنوی
فراهم می کند و به او می گوید: چشم و گوش خودت را بازکن و در داستان ها سرنوشت انسانی خود را مرور کن.
بشنوید ای دوستان این داستان /
خود حقیقت نقد حال ماست آن
در دفتر اول مثنوی  برای توضیح چرایی مرتد شدن کاتب وحی  ، به داستان هایی اشاره می کند، مانند :  داستان بلعم باعور و داستان هاروت و ماروت.
این دو داستان که ریشه ی  قرآنی دارند ، در مثنوی
  با تفاوت هایی ذکر شده اند.
در سوره اعراف ، آیه ۱۷۵ ، از مردی سخن گفته می شود ، که خداوند  آیاتی الهی در اختیار او قرار داده و به همین دلیل عزیز و محترم بود  ، اما به شیطان میل کرد و از گمراهان شد.
در قرآن نامی از آن مرد برده نشده و اشاره ای به ویژگی خاصی نشده است.
در تورات در سفر اعداد ، باب ۲۲ از عابدی به نام 
بلعام باعور یاد شده است ، که مستجاب الدعوه بود.رئیس قوم موآب که از بزرگی لشکر بنی اسرائیل ترسیده بود ، از بلعام خواست بنی اسرائیل را نفرین کند، تا به شهر آنان فاتحانه وارد نشود.بلعام باعور  در مسیر خواسته ی پادشاه  موآب رفت ، اما هر بار به امر خدا ،  نتوانست زبان به نفرین باز کند و به قوم موسی برکت داد و به ناچار طبق گفته ی تورات : "و بلعام، برخاسته ، روانه شده و به جای خود رفت."
دنباله داستان بلعام در باب ۲۵ سفر اعداد ، مردی از  قوم بنی اسرائیل فریفته مکر زنی از موآب شده و زنا می کند ، این گناه قوم  بنی اسراییل را گرفتار بلای وبا کرده و عده ای زبادی از بنی اسرائیل  با مرض وبا می میرند ، بعد از قتل زن و مرد زناکار بیماری از بین می رود‌.
برخی این دو داستان را به هم ربط داده  و انجام عمل  زنا را برای نابودی بنی اسراییل، از  مکر  بلعام می دانند ، اما در تورات این مکر به بلعم نسبت داده نشده است.
مولانا با تلفیقی از قرآن ، تورات و روایات داستان خود را ساخته و در بطن آن نکات اخلاقی ، عرفانی را با خواننده در میان می گذارد.
مولانا دلیل جاودانه کردن نام گناهکارانی مانند ابلیس و بلعم را در قرآن ، تازیانه تنبه و  تنبیه مردم می داند .
این دو را مشهور گردانید اله/
تا که باشند این دو ، بر باقی گواه .
این دو را پرچم به سوی شهر برد/
کشتگان قهر را نتوان شمرد .
ابلیس و بلعم هر دو از عابدان به نام  هستند ، اما با گرفتار شدن در دام غرور ، همه ی کمالات خود را از دست دادند .
انسان هر لحظه بر لبه ی تیز سقوط قرار دارد و اگر مراقب خود نباشد ، سقوط او به آنی بسته است.
نامشان جاودانه تاریخ شد ، تا مردم درس بیاموزند و گرفتار دام کبر نشوند.
داستان دوم ، داستان هاروت و ماروت است . این داستان در مثنوی ، گاه با آیات قرآن در تضاد است.
در سوره ی بقره ، آیه ی ۱۰۲ ، داستان دو فرشته با ذکر نام هاروت و ماروت آمده است.
هاروت و ماروت برای سحر شکنی بنی اسرائیل آمده بودند ، اما مردم از این ابزار برای سحر  و ساحری استفاده کردند .
مولانا با استفاده از روایات و داستان ها ،  غرور این دو فرشته بر پاکی خود و دوری از شهوات انسانی را باعث سقوط آن ها می داند ، غروی که باعث گناه و مجازات آن ها تا قیامت می شود.
در داستان ها آمده است : هاروت و ماروت از گناه آدم ها شگفت زده شده بودند .
چون گناه و فسق خلقان جهان /
می شدی روشن به ایشان آن زمان.
دست خاییدن گرفتند به خشم /
لیک عیب خود ندیدند به چشم .
خدا آن ها را به زمین فرستاد . هر دو عاشق زنی به نام زهره شدند . زهره به هر دو وعده ی وصال داد و برای وصال خود ، خواستار آموختن اسم اعظم شد.
زهره با اسم اعظم به آسمان رفت و ستاره شد.
هاروت و ماروت در چاه بابل تا ابد -به جرم گناه خود - سرنگون و مجازات شدند.
این داستان گذشته از تعارض با آیات قرآن ،  با تعالیم قرآن در باره ی عدم خطای ملائک به دلیل نداشتن غرایز سازگار نیست.
نکته مهمی که در مثنوی خودنمایی می کند ، نتیجه گیری مولانا از این داستان است..
خویش بین چون از کسی جرمی بدید /
آتشی در وی ز دوزخ شد پدید .
حمیت دین خواند او آن کبر را /
ننگرد در خویش نفس کبریا .
مولانا در این داستان نیز جلوه ی دیگری از تفکر و انسان شناسی دینی خود را به نمایش می گذارد.
کسانی که با دیدن گناهی خشم آنان زبانه می کشد ، خودِخطاکار  را در آیینه ی غیر می بینند ، شاید با نوعی فرافکنی می خواهند ، دیگران را به جای خود مجازات کنند.
آنان  که خود را به دور از گناه  و دیگران را گناهکار و شایسته مجازات می بینند ، اگر به خود نگاه کنند ، عیوب بسیاری را در خود مشاهده خواهند کرد‌.
مولانا غیرت دینی را به گونه ی دیگری تفسیر می کند و می گوید:
حمیت دین را نشانی دیگر است /
که از آن آتش جهانی اخضر است.
  غیرت دینی باید سرچشمهاش ، آرزوی سرسبزی و زندگی برای مردم باشد ، کسانی که از حمیت دینی برخوردارند ، باید سر بر سجده  بگذارند و شاکر باشند ، که گرفتار خطا نشده اند و برای نجات خطاکاران و نجات آنها  تلاش  کنند.
گفت حقشان گر شما روشنگرید/
در سیه کاران مغفل منگرید.
شکر گویید ای سپاه و چاکران/
رسته اید از شهوت و از چاک ران .

نشر :

در پایگاه خبری عصرماه اهواز 

کد خبر : ۱۶۷۸۳۲ 

  • مهری کیانوش راد