ارتفاع سکوت

مشخصات بلاگ

انواع ادبی(شعر و نثر)

۱۰ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

بشمار ... بشمار


بشمار ...بشمار 

سپیدارهای بلند را بشمار

که هر کدام 

داری برای لحظه های پوچ است

بشمار... بشمار

روزهای ساکتت را بشمار 

که زندگیت 

فاصله ی دو نقطه است 

و وجودت 

عمود منصفی بر خط زمان

بشمار... بشمار

بانگ قدم هایت را بشمار

که قدم هایت 

بانگ کهنه ی رفتن های همیشگی را دارند

بشمار...بشمار

نبض خواهش هایت را بشمار

که زندگیت در پی آن ها گذشت 

بشمار...بشمار

زندگیت در شمارش اعداد گذشت 

و تو 

با عددی 

در دفتر زمانه ثبت شدی.

اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب پله های تنهاییmkianooshrad

  • مهری کیانوش راد

گام تنهایی


عشق

گام تنهایی انسان است

گاه 

که وهم تنهایی 

به بوسه ی جلادت 

بکشاند.


اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب رویایت را ناگفته رها کنmkianooshrad

  • مهری کیانوش راد

مرگ بنیادی ترین هسته ی هستی


شگفت است ؛ انسان با آگاهی به مرگ خویش ، 

همه ی عمر تلاش می کند ، می سازد و می داند : 

آن چه را تجسم بخشیده ؛ باید بگذارد و برود.

شاید اگر مرگ نبود ؛ آهنگ زندگی کندتر می شد.

شاید اگر مرگ نبو؛ شوق آدمی به زندگی کمتر می شد.

شاید اگر مرگ نبود؛ جهان زیبا نبود.

شاید اگر مرگ نبود؛ ...

باید اقرار کرد : مرگ بر زندگی مقدم است.

بسیار نطفه ها قبل از ورود به جهان نابود می شوند.

اما هر کس چشم بر جهان گشود؛ بهره ی او از مرگ غیر قابل تغییر است.

این اندیشه در جایگاه قرآنی نیز جایگاه ویژه ای دارد؛ در قرآن آمده است که:

الذی خلق الموت و الحیاه ....    ( سوره ملک، آیه 2)

او کسی است ؛ که خلق کرد؛ مرگ را و حیات را.

اشتراک با ذکر ماخذmkiamooshrad

  • مهری کیانوش راد

انسان ، پرتاب شده در چرخه ی هستی


انسان بدون هیچ خواسته ای وارد چرخه ی حیات می شود و بازی طاقت فرسای زندگی را شروع می کند.

زمانی که چشم های عقلش گشوده شوند ؛ ناگهان در می یابد ؛ که در پایان راه،  مرگ به انتظارش نشسته است.

تلاش می کند ، چشم و گوش خود را بر مرگ ببندد و خود را به بازیچه هایی مشغول کند ؛تا اندکی از هراس او بکاهند.

می توان چشم بر مرگ بست ، اما نمی توان به مرگ گفت : نباش.

تسلیم قانون زندگی می شویم ، به بهای هر نفس کشیدنی ، جاذبه ای ، وابستگی عاطفی تازه ای.

و انسان روز بروز قدرت مند تر می شود ، به قله می رسد و وای از روزی که در اوج غفلت ، زمان  فرو شدن را تجربه کند

بازی زندگی با انسان ،مانند بازی ماری است ؛ که با چشمانش ، حیوانی را مسحور کند و  در یک لحظه ی ناگهانی ، با حرکتی او را از زندگی سافط کند.

تفاوت انسان ها در این است ؛ که مسحور زندگی نشوند و  زمانی که مرگ او را به خود 

می خواند؛بداند ، چرا تسلیم مرگ می شود.

این والاترین هدیه ی انسان به خویشتن است.

اشتراک با ذکر ماخذ mkianoshrad

  • مهری کیانوش راد

سفر با قطار شب

        

ریل های راه آهن 

سایبان گل وحشی زرد

آزادی ، زیبایی با آهن و سنگ

        (2)

سگ زرد 

سر لای پاها می رود

سگ سیاه 

بی مو

به مسافران قطار خیره می شود

      (3)

قطار می رود 

با سوت ممتدد زندگی

      (4)

کبوتر خسته ی شب

به دامان زمین می نشیند

واژه ها 

از دایره ی چشمانم می گریزند

     (5)

چند نقطه در دوردست ها می سوزد

تاریکی 

با

نور 

چه هویداست.


اشتراک با ذکر ماخذ mkianooshrad


  • مهری کیانوش راد

آهنگ  آهن 


من 

خودم هستم

انسان روزگار آهن و دود

سرگیجه های مداوم من 

هر روز بیشتر می شود

انسان گیج 

در پارک های مداوم تکرار 

می آید

می رود

می آید 

می رود

در خانه های قفس 

دیگر هوایی نمانده است

***

در روزگار آهن 

آه 

آهنگ هر روزه ی پریشانی دل است

***

ای روزگار پریشان 

ای آه مضطرب 

در خانه های قفس

دیگر خودی نمانده است

نه آسمان 

نه ستاره ای 

آهنگ آهن است 

که می تازد.

اشتراک با ذکر ماخذ، mkianooshrad

  • مهری کیانوش راد

اندیشه و رنج آدمی


اندیشیدن ، سخت ترین ، لذت بخش ترین مزه ی هستی و دردناک ترین تجربه ی آدمی است.

آن گاه که به جایی می رسی ؛ که باید به خود پاسخ دهی:

آیا راه آمده را درست آمده ای؟

آیا عمر خود را به باطل نفروخته ای؟

و می بینی ؛ که درست نیامده ای ؛ اما راه بازگشت نداری،

قدرت تغییر نداری،

فرصت ها از دست رفته اند و آب رفته دوباره به جوی زندگی برنمی گردد،

عادات چون ریسمان بر دست و پای تو پیچیده اند و تو ناتوان به دنبال راه حل می گردی.

شاید در این لحظه ی بحرانی اندشیدن برای آدمی آخرین راه حل باشد و گرنه ، تیر خلاص بر هستی او شلیک می شود.

اندیشه به این که ، چگونه از اندوه خود بکاهم،

اندیشه به این که، با وجود همه ی راه های نرفته ، راه های غلط رفته، همه ی آزمون و خطای گذشته ، چگونه زندگی کنم ؛ 

تا دیگرحسرت این لحظات نباشد.

شاید اندیشه و اندیشه ورزی تنها راه برای برخاستن دوباره ی آدمی باشد و 

روزنه ای به سوی درست زندگی کردن.


  • مهری کیانوش راد

پروانه 


کوتاه بود دیوار

و پروانه ها 

پروانگی نیاموخته بودند

تا مزرع گل سرخ 

فاصله ای بود 

نادیدنی تر از 

کوتاهی مسیر


زندگی پشت دیوارها گذشت

بی هیچ روزنی 

از زیبایی دشت.

اشتراک با ذکر ماخذ،رویایت را ناگفته رها کن.


  • مهری کیانوش راد

سخنی با شاعران جوان

 

شعر کلامی فاخر و زیباترین سخنی است ؛ که در ادبیات متولد شده است.

شاید درست تر این باشد که احساس شاعرانه ی انسان و میل او به سخن گفتن و جستجوی مخاطبی برای شنیدن مخلوقات ذهنی 

خود ، اساس ساختار ادبیات در فرهنگ بشری باشد.

شعر به عنوان هنری مستقل ، راه خود را از ادبیات جدا کرده است ؛ و به عنوان نوعی سخن گفتن ویژه ، به هنر دوستان ارائه می شود.

این کلام فاخر و خالق واژگان جدید ، در لحظه ای ناگهانی بر احساس و ذهن شاعر جرقه می زند و شاعر به ناگزیر ، احساس خود را به 

ذهن یا به صفحه ی سفید کاغذ می سپارد .

اما نباید ساده انگاری کرد و واقعا شعر را مخلوق حادثه ای آنی در احساس شاعر دانست.

شاعرآن گونه شعر می سراید که می اندیشد؛ آن گونه می اندیشد ؛ که تجارب ذهنی او شکل گرفته اند و تجارب ذهنی او حاصل تعامل او با هستی است؛ هستی درون و هستی بیرون.

 

اشتراک با ذکر ماخذmkianooshrad

 

  • مهری کیانوش راد

راز فصول


در من 

پرنده ای است 

که می خواند

راز فصول را نمی داند

پاییز و سرد زمستان را 

در پرده ای از بهار می خواند


وقتی سرود مرگ می خواند

در من 

حیاتی دوباره می جوشد


کوچک پرنده ی پنهانم 

راز فصول را نمی داند


اشتراک با ذکر ماخد، کتاب ارتفاع سکوت mkianooshrad

  • مهری کیانوش راد