تعلیم عشق، مهری کیانوش راد
تعلیم عشق
برای دیدن خود ، باید به سوی کسی می رفتم که مرا به من بنمایاند؛ آن گونه که بودم.
در آینه ی او ، خلق همه ، گیاهان ، دریاها ، سنگ ها و .... همه به هم گره خورده بودند
شگفت تصویری بود ؛ آینه ی او
نمی دانستم ؛ خود هستم یا دیگری
گیاه هستم یا جماد
آب هستم یا سنگ
برای دیدن خود ، باید همه را می دیدم.
برای عشق به خود ، باید عاشق همه می شدم
و من
در این آینه بود که عشق را تجربه کردم
عاشق شدم ، تا تو باشم ، گیاه باشم ، آب باشم
و من نباشم.
در آینه ی او
جزیی بودم که اگر جدا می شدم ، دیگر نبودم ، نه خود و نه دیگری.
و من
آیین دیدن آموختم
آیین پیوستن آموختم
آیین آموختن آموختم
و اینک ایستاده ام و به خود نگاه می کنم
به سرزمین محبوبم
به همه ی دریاها ، خشکی ها ، کوه ها
به همه ی خنده ها ،گریه ها
تا دوردست ها نگاه می کنم ،مرزی نمی بینم
زمان و مکان در هم تنیده اند و من خود را می نگرم
اگر افسون نگاه تو نبود که زیر بارش آن هر روز تازه می شوم ،
اگر روزنی را که به سویم گشوده ای ، بسته می ماند
اگر مرا به سوی خود نمی خواندی
من در خود می تنیدم
ومن
من نبودم.
چه جفایی بر من بود ؛
اگر نامهربانانه خود را نمی دیدم و می رفتم.
اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب با خود مهربان باشیم mkianooshrad
- ۹۶/۰۷/۰۲