دهان بی واژه، مهری کیانوش راد
يكشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۶:۱۰ ب.ظ
دهان بی واژه
به تمامی نمی دانستیم
روز
از کدام سمت آغاز می شود
شب نبود
ظلمت بود
شب تاب کرمی غنیمتی بود
چشمان به حقیقت نمی دیدند
من
بسیار دهان دیدم
باز می شد
بی هیچ واژه ای
تن پوش های من افزون می شد
سردی می وزید
و تاریکی
هنوز ایستاده بود
ناگاه
بر کوکبه ی خورشید دمیده شد
روز در راه است
فرش سرخ بگسترانید
روز می آمد
بر شانه ی مردمی
که زاده ی رنج بودند
با زنجیرهای گشوده بر پایشان.
اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب ارتفاع سکو mkianooshrad
- ۹۶/۰۸/۱۴