ارتفاع سکوت

مشخصات بلاگ

انواع ادبی(شعر و نثر)

رندان تشنه لب و عاشورا

چهارشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۳۱ ب.ظ

رندان تشنه لب 

زان یار دلنوازم شکری است با شکایت / گر نکته دان عشقی برخوان تو این حکایت

رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس/   گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا / سرها بریده  بینی بی جرم و بی جنایت

چند سال پیش در کتاب ذهن و زبان حافظ ، از آقای خرمشاهی خواندم که یکی از خطبا در مجلس روضه خوانی امام حسین (ع) از اشعار حافظ ، چند بیت بالا را استفاده کرده است ، با دقت بیشتری این غزل را چند باره خوانی کردم ، هر چه بیشتر خواندم ؛روشن تر و شیواتر از قبل تداعی کننده ی روز عاشورا بود ؛ به گونه ای که انگار به تابلویی نگاه می کنم که نقاشی ماهر با کمک کلمه بر صفحه ی سفید کاغذ آن چنان صحنه ای ترسیم کرده است ؛ که با همه ی وجود ، تاریکی ، وحشت و سرخی عشق را که همه ی تابلو را خون رنگ کرده بود ، می دیدم و فواره ی رنج را که از دل حافظ به آسمان می رسید . 

باورم شد ، این حکایت که حافظ با شکری آمیخته به شکایت ، گوینده ی آن است ، جز حکایت حسین ، ذبیح عشق نیست.

و چرا حکایت حسین نباشد؟

حافظ کسی را یارای شنیدن این حکایت می داند ، که نه آشنای عشق ، که نکته دان عشق باشد، آن کس که با زیر و بم عشق آشناست؛ چون حافظ می داند که :

راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست / آن جا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست.

چرا باور نکنیم که حافظ شرح روز ذبح عشق را می دهد ، 

آن روزی که رند عالم سوز او ( انسان کامل حافظ ) بدون توجه به مصلحت بینی رایج زمانه ، ظاهرش را در ملامت و باطنش را در سلامت داشت ...

آیا از حافظ قرآن شناس و تفسیر خوان قابل قبول است ؛ که نداند حسین کیست؟...

فرزند کسی که در باره ی او می گوید:

حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق/ بدرقه ی رهت شود همت شحنه ی نجف

... مهم نیست ، حافظ را شیعه بدانیم یا سنی ، آن چه اهمیت دارد ، کلام اوست که پیش روی ماست و شرح دلدادگی خویش را با این بزرگان ساز می کند و قضاوت تاریخی ما را طلب می کند...

مگر چند عاشق پاک باخته چون حسین (ع) داریم که با همه ی عزیزان خود در مسلخ عشق حاضر باشد؟

مگر چند عاشق داریم که در یک نیم روز همه ی تعلقات خود را در پای خدای عشق قربانی کند؟

ابراهیم فرزندش را به مسلخ عشق میبرد و زنده برمی گرداند .

ابراهیم است با همه ی عظمت عملش و حسین ...

شاید به همین دلیل است که حافظ در آغاز غزل هشدار می دهد که تحمل خواندن این حکایت را کسی دارد که نکته دان عشق باشد و بداند:

این راه را نهایت صورت کجا توان بست / کش صد هزار منزل بیش است در بدایت 

...

حافظ در آن جوشش درونش مگر دعایی جز این داشت که:

ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم / یک ساعتم بگنجان در سایه ی عنایت

*مشاهده ی شرح کامل غزل و واژه شناسی در کتاب :

  حافظ هاتف میخانه ی عشق ، مهری کیانوش راد،  صص241 ،258  نشر 1386 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • مهری کیانوش راد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی