ارتفاع سکوت

مشخصات بلاگ

انواع ادبی(شعر و نثر)

عقل ، نقشه ی راه آینده ، مهری کیانوش راد

دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۳۳ ب.ظ

عقل ، نقشه ی راه آینده 

استقبال از پیشگوها ، طالع بینی و موارد مشابه دیگر در دوران علم و تجدد، بیانگر این مهم است 

که : هنوز افسون آگاهی بر آینده ، اگر چه جاهلانه ، جاذبه ی خود را برای انسان از دست نداده است.

جهل انسان به آینده ، یکی از دغدغه های زندگی اوست؛ اما : 

آینده چگونه شکل می گیرد؟

آینده به چه کسانی تعلق می گیرد؟

زندگی جریان پیوسته ای است و امکان ندارد ، انسان لحظه ای را بدون ارتباط زمان حال ،

از سویی به گذشته و از سویی به آینده را تصور کند.

هر انسانی آرزو دارد ، دورنمایی از آینده ی خویش را داشته باشد.

آینده ی هرکسی را امروز او می سازد و امروز او حاصل چگونه زیستن او در گذشته است.

بین در حال زندگی کردن و فراموشی گذشته و آینده ، فرسنگ ها راه فاصله است ، فاصله ای

به درازنای حقیقت و کذب. 

مالکیت زمانی انسان، لحظه ای است که به چشم برهم زدنی تبدیل به گذشته می شود.

زمان حال آن قدر نیست که بتوان برای آن برنامه ریزی کرد .

ما در برنامه هایی که به آنی تبدیل به گذشته می شوند ، زندگی خود را می سازیم.

شاید نقش ما در اینده مثبت یا منفی باشد ؛ اما واقعیت این است که همه ی ذرات هستی که 

انسان نیز یکی از بی شمار موجودات ان است ، در آینده ی زمین نقش دارد ، تنها تفاوت این است که 

انسان با اراده ی خود می تواند تعیین کننده ی نقش خود باشد، نقشی که هزار عامل دیگر در آن تأثیر

دارند.

بین همه ی پدیده ها ، ملموس ترین حقیقت ، مرگ است که به انتظار ما نشسته است.

واکنشی که در برابر مرگ نشان می دهیم ، تا میزان زیادی تعیین کننده ی آینده ی ماست.

وحشت یا باور مرگ ، نقشی تعیین کننده در مقابله ما با زندگی و حرکتی رو به سوی آینده دارد.

باور مرگ قوی ترین ابزاری است که ما را نسبت به زندگی تواناتر می کند.

با باور مرگ ، از فرصت اندک زندگی ، از همه ی لحظات و استعدادهای خود استفاده خواهیم کرد.

زمانی که مرگ را خطری جدی برای زندگی بدانیم ، می تواند کارکردی معکوس داشته باشد و شوق 

زندگی را برای اینده و ساختن آن افزون کند، اما ؛ آن روی سکه را نیز باید دید.

ترس در بسیاری موارد انسان را مسحور خود می کند و راهی جز فنای خود در آن نمی بیند،

اراده ی مرگ می کند و می میرد.

مولانا در دفتر سوم مثنوی در داستان مسجد مهمان کش نقش روانی مرگ را به تصویر می کشاند.

مسجدی در کنار شهر ری بود ، هرکس شب آنجا می خوابید ، صبح مرده ی او را می یافتند.

روزی مردی عاشق به آن شهر آمد و مسجد را برای خواب انتخاب کرد.

مردم به او هشدار داده و گفتند:

شب مخسب اینجا اگر جان بایدت / ور نه مرگ اینجا کمین بگشایدت 

مرد قبول نکرد و با خود گفت: اگر بمیرم  جسم خود را از دست داده ام و کم شدن ذره ای از

وجودم مهم نیست.با شناخت موقعیت خود و خطر وارد مسجد شد.

نیم شب آواز با هولی شنید / کآیم کآِیم برسرت ، ای مستفید.

پنج کرت این چنین آواز سخت / می رسید و دل همی شد لخت لخت

عاشق بیدار شد و با خود گفت: 

وقت امد که حیدر وار من / ملک گیرم یا بپردازم بدن 

وقت ان است که مانند حیدر کرار دشمن را شکست و ملک وحشت او را تصرف ، یا کشته بشوم.

برجهید و بانگ زد کای کیا / حاضرم اینک اگر مردی بیا

شجاعت مرد، مرگ را شکست داد.

در زمان بشکست ز آواز آن طلسم / زر همی ریزید هر سو قسم قسم

نقش خیال و آرزو

خیال و ارزو می تواند انسان را به سوی بهتر زندگی کردن سوق دهد ؛ اما خیال به تنهایی کارساز نیست 

عقل است که راه را نشان می دهد ، ابزار رسیدن را معین و از خطر راه آگاه می کند.

انسانی که در خیال ماند و عقل را باور نکرد ، راه به جایی نبرد.

برای ساختن آینده باید عقل را باور کنیم و در زورق خیال ، سرگردان شکست نباشیم.

جامعه نیز مانند انسان و از قوانین او تبعیت می کند.آینده از آن جامعه ای است که هر لحظه در حال برنامه ریزی

باشد ، گذشتگان خود را محترم بدارد و از زندگی و تجارب آنان نقشه ی راه را برنامه ریزی کند.

تجارب گذشتگان کلید فتح دنیای آینده است ؛ اگر در بند آن اسیر نمانیم.

عقل و اسطوره ی قهرمان داشتن 

انسان و جامعه ای آینده ی خود را می سازد که با وجود شناخت و حرمت نهادن به بزرگان و تجارب آنان ، نیاز

به قهرمان سازی نداشته باشد؛ بلکه هر لحظه در حال زایش قهرمانی نو باشد، قهرمانی که که مشعل دانایی

و کمال را به دیگری داد ه و نظاره گر راه نو می ماند.

در اسطوره سازی و قهرمان پرستی ، خیال را به خدمت می گیریم و در گذشته می مانیم ؛ اما در ایجاد

شرایط قهرمان پروری از عقل مدد می گیریم. خیال بدون پشتوانه ی عقل ، بازیچه ای بیش نیست.

انسان و جامعه ی موفق خیال خود را با قدم عقل اندازه می گیرد.

عقل حکایت شگفتی است ، با وجود بدیهی بودنش ، کسانی به انکار آن پرداختند، گاه عالمانه ، گاه سفیهانه 

گاه مغرضانه . کسانی نیز عقل را باور کردند ، گاه عالمانه ، گاه با تبصره و تذکره ، آنانی که به ظاهر ، عالمانه 

عقل را انکار کردند ، از آغاز شمشیر به سوی خویش گرفتند، مگر می شود استلال کرد و عقل نداشت.

عقل یگانه گوهر هستی و همان اکسیر اعظمی است که تو را به عشق می رساند ، که تو را از جهنم دور

می کند ، که تو را فخر عالم می کند که تو را انسان می کند و در نهایت :

عقل پلکانی می شود که تو را سازنده ی آینده ی خود کند.

خرداد 1400

  • مهری کیانوش راد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی