مولانا و بهشت ابلهان ، مهری کیانوش راد
مولانا و بهشت ابلهان
روایتی منسوب به پیامبر (ص) است ؛ که اکثر اهل بهشت ، ابلهان هستند .
مولانا در دفتر چهارم مثنوی ، در «قصه رستن خروب در گوشه ی مسجد اقصی »
از آن چنین یاد کرده است:
اکثر الجنه البله ای پدر ؟ بهر این گفتست ، سلطان بوالبشر
و به سالک می گوید: برای رسیدن به مقصد ، ابلهی پیشه کن و این تنها راه رسیدن
به رستگاری است.
خویش ابله کن تبع می رو سپس / رستگی زین ابلهی یابی و بس
برخی از این روایت و بیت استفاده کرده و معتقد هستند : به نظر مولانا ، هر کس
اهل بلاهت باشد ، جایگاه او بهشت است.
شگفت است از کسانی که ساده لوحانه به تفسیر مثنوی نشسته و تفکر خود
را به اسم مولانا بیان می کنند.
در قرآن ، ارزش از آن انسان های اهل تعقل است ، به دو آیه اشاره می کنیم:
« ان شر الدواب عندالله الصم البکم الذین لا یعقلون»
« کذالک یبین الله لکم ایاته لعلکم تعقلون »
در قرآن اثری از ارزش دادن به ابلهی وجود ندارد و ارزش از آن کسانی است ، که
اهل اندیشه و تعقل باشند.
آیا ممکن است که رسول خدا ، بر خلاف قرآن ، ابلهان را بر عقلا برتری دهد؟
پاسخ منفی است.
سخن پیامبر ، سخن خداست.
در اسلام ، خداوند از ابلهان مجازات را برداشته است ف زیرا تعقل است که به
انسان مسیولیت پذیری می آموزد.
به همین دلیل سخن مولانا قابل قبول نیست ، یا باید تفسیری برای آن باشد.
اما تفسیر سخن مولانا :
مولانا به سالک ره کمال می گوید:
زیرکی بفروش و حیرانی بخر / زیرکی ظن است و حیرانی بصر
عقل قربان به پیش مصطفی / حسبی الله گو که الله ام کفی
به سالک راه را نشان می دهد : اگر خود را زیرک بدانی و فکر کنی که از علت
همه ی حوادث آگاه هستی ، در گمانی باطل سیر می کنی .
باید دل به وحی بسپاری و همگام با رسول خدا ، طی طریقت کنی.
چند بیت بعد آرزو می کند ، ای کاش انسان ها مانند طفلان شنا کردن بلد نبودند،
تا چون کنعان ، مغرور به شنای خود نبوده ، در کشتی سوار و نجات می یافتند.
کاشکی او اشنا ناموختی / تا در طمع در نوح و در کشتی زدی
کاش چون طفل از حیل جاهل بدی / تا چو طفلان چنگ در مادر زدی
مولانا با همه ی شفقت انسانی خود ، برای همه ارزو می کند ، چنگ
در وحی الهی بزنند و راه را دریابند.
خود را از علوم ظاهری رها و چون کسانی که خود را امی می دانند ، از نور
کتاب استفاده کنند.
با چنین نوری چو پیش آری کتاب / جان وحی اسای او ارد شتاب
برای جلوگیری از اشتباه خواننده ،به توضیح ابلهی می پردازد:
ابلهی نی کو به مسخرگی دو توست/ ابلهی نی کز شقاوت مال جوست
ابلهی کو واله و حیران هوست / باشد اندر گردن او طوق دوست.
برای روشن تر شدن مفهوم ابلهی ، اشاره به نمونه ی عملی می کند :
ابلهانند ان زنان دست بر / از کف ابله و ز رخ یوسف نذر
هیچ انسان عاقلی به جای ترنج ، دست خود را نمی برد ؛ اما شیفته ی
زیبایی ، چون جمال بی همتای محبوب را مشاهده کند ، دست خود را
چون ابلهان می برد.
برای جوینده ی حقیقت باید روشن شده باشد ، نه پیامبر و نه مولانا و نه هیچ
انسان عاقل دیگری ستایشگر ابلهی و نادانی نیست.
ابلهان کسانی هستند ، که به درک درستی از مفاهیم نمی رسند و به
گفته ی مولانا:
ابلهی کو واله و حیران هوست / باشد اندر گردن او ، طوق دوست
اگر مانند ابلهان بدون حسابگری های سود و زیان دنیایی ، در راه محبوب ،
سر از پای نمی شناسی ، طوق دوست را بر گردن داری و می توانی
آرزو داشته باشی ، که مرکب عشق تو را به بهشت برساند.
- ۰۱/۰۴/۱۰