ارتفاع سکوت

مشخصات بلاگ

انواع ادبی(شعر و نثر)

#بزرگ بانوی کربلا

 

بزرگ بانوی محبوب من 

ریشه در سرزمین وحی دارد و آفتاب 

تلاقی عشق است و شمشیر 

بذر وجودش 

هزار هزار عشق نهفته در خود دارد 

دلی دارد 

به وسعت دریا 

رنج در قلب او مأوا می گیرد 

و شجاعت

 زایش همیشگی اوست 

چشمانی دارد 

به پاکی آسمان 

و قامت 

به رسایی پارسایی

دهانش 

کندوی عسلی ست 

سرشار از عطر کلام علی 

کلامش تیز خنجری است 

که می تازد 

بر وجدان خفته ی انسان

تا آشفته کند 

ادراک مدفون هوس را 

او زینب است 

بزرگ بانوی کربلا .

# مهری کیانوش راد

نشر شوشان 

کد خبر : ۱۱۰۶۱۴

  • مهری کیانوش راد

# تکه ای از آسمان 

 

تکه ای از آسمان 

مرا کافی است 

تا راز تو را باور کنم

خط بر عدم می کشی

جان می بخشی

زنده می کنی

گاه 

پاک کنی به دست می گیری

و دوباره ...

عدم می شود؟ 

 

هیچ ذره ای گم نمی شود 

 

ناکجاآباد هستی 

جمع کننده ی پراکندگی 

تکه های شکسته ی انسان  را 

دوباره جمع می کنی ؟

# مهری کیانوش راد 

نشر : 

شوشان ، کد خبر ۱۱۰۶۰۴

 

 

 

 

  • مهری کیانوش راد

 

 

#  سرود تاریکی 

آمدند 

نوید روشنایی دادند 

جرقه ای دمید

انسان 

سرپوش بر آن نهاد 

 

نور را نمی توان پنهان کرد 

 

نومیدی که افزون شد 

تاریکی درون شعله  کشید

 

تنهایی 

بی پناهی انسان 

موریانه می شود 

جان را ، افسرده می کند 

 

انسان 

انسان 

این قدرتی که ضعف در او 

خانه دارد

تاریک می شود.

 

تاریکی راهی است 

که شادی نمی شناسد.

درد می زاید

درد که افزون شد 

انسان فراموش می کند 

نوری را ، که پنهان کرده بود

 

این رنج اولین 

این رنج آخرین 

این دور تسلسل بیهوده 

آغاز استحاله ی انسان شد‌.

 

# مهری کیانوش راد

نشر : شوشان ، کد خبر ۱۱۰۶۰۴

 

 

 

 

  • مهری کیانوش راد

اقلیمِ بی مرز انسان
✍️مهری کیانوش راد
تا به حال  به  مساحت اقلیم وجودی خودتان فکر کرده و به نتیجه ای رسیده اید؟
شاید بسیاری از ما این تجربه را ، تجربه کرده و فراموش کرده باشیم.
زمانی متوجه ناآگاهی خود  به اقلیم وجودی خود می شویم ، که تصویر تازه ای را در واکنش های رفتاری خود کشف کنیم .
ناشناس بودن خود برای خود از چه فرضیه ای تبعیت می کند ؟
آن چه به ظاهر و با تفکر در خود به نظر می رسد ، ساختار ذهن و  گنجینه ی  آموخته های هر لحظه ای انسان است،که به دلیل تراکم، گاه دیده نمی شوند. دیده نشدن دلیل هیچ حذفی نمی شود. در زمانی
پیش بینی نشده ، با انتخابی ناگهانی ،  بسیاری از فراموش شده های ذهن انسان آشکار می شود.
تضاد بین غرایزی که از تولد تا مرگ با انسان است ، با رشد تعالی فکری و روحی ، که برای هر انسانی با طیفی متفاوت با دیگری چهره نشان می دهد ، عجز انسان در رهایی از امیالی که گاه با وجود فرار از آنها ناگزیر به تسلیم  می شود ، تنگناهای ناشناخته و بغرنجی را ایجاد می کند، تنگناهایی که برای دیگران
  قابل درک و هضم نیستند.
عدم درک این تنگناها باعث واکنش رفتاری  می شود ، که از بیچارگی و ضعف انسان در برابر نابایسته هایی حکایت می کند ، که انسانیت انسان را به چالش می کشاند.
انتخابگری انسان در لحظات دشوار و برتری گزینه ای  بر گزینه ی دیگر، نشانگر باورهای عمقی انسان است . انسان در آینه ی انتخاب های خود می تواند ، اعماق پنهان وجودش را بشناسد.
گزینش های انسان هنگامی که متفاوت با ساختار روحی و فرهنگی و باورهای اعتقادی او باشند ، حکایتی از دردناک ترین رنج های انسانی دارد، حکایتی که گاه انسان مفلوک را تا روان پریشی و جنون می کشاند.
باورهای انسانی هرچه از قدمت و قدرت بیشتری برخوردار باشند ، رهایی از آن ها دشوار تر می شود ،
چون لبه ی تیزِ تیغی می شوند ، که مجروح می کنند ، اما جز تحمل راهی نیست ، مانند بیرون آوردن ریشه های گیاهی که در تار و پود روح و روان انسان تنیده باشند.
انسان در  گزینش انتخابی بر انتخاب دیگر  از چه قانونی تبعیت می کند ؟
در انتخاب انسان ، هزار عامل پنهان و آشکار نقش دارند . گذشته از ژن،  محیط تربیتی از قوی ترین ابزار است ، که گاه ناخواسته ، انسان  را محق در رفتارهای خود می کند .
رفتارانسان ها در بروز انتخاب های  لحظه ای ، که گاه از کنترل انسان خارج است و عدم کنترل بر این فرآیند،  موانعی در زندگی مسالمت آمیز جمعی ایجاد و آرامش جمعی را مختل می کند.
بشر به تدریج آموخت ، برای حفظ  آرامش جمعی که از مهم ترین نیازهای روحی انسان است ، باید نهادی فرا فردی بر رفتار جمعی سیطره داشته باشد . عقلای هر قومی قوانینی بازدارنده و مشوق ، تدوین کردند و جامعه با تصمیم اکثریتی ، خود را ملزم به رعایت آن دانست.
قوی ترین عامل بازدارنده از رفتارهای ناهنجار جامعه و سوق دهنده به سوی ارزش ها ، قوانین دینی یا قوانین مدون هر جامعه ای به وسیله ی عقلای آن جمع  است .
آیا این قوانین می توانند، به نوعی از خطا ، یا گسترش اقلیم وجودی رفتار  انسان جلوگیری کنند؟
تابو شکنی در هر زمان و هر جامعه ای وجود داشته و خواهد داشت.
خارج شدن از مرز قوانین ، وضع قوانین جدید و تسلیم  جمعی در برابر نوآوری ها ، بیانگر این مهم است ، که اقلیم وجودی انسان بی مرز است ، مرز های ارزشی آن مرتب گسترش پیدا می کنند، قلمروی را فتح و قلمروی را رها می کند.
تنها گزینه مورد قبول انسان ، تسلیم شدن در برابر قوانینی است که برای آسایش و آرامش خود می پذیرد . آسایش و آرامش انسان در گرو شرایط و شرایط در حال تغییر و تبدل هستند، به همین دلیل گاهی با تغییر وضعیت انسانی  ، طبیعی ، اقتصادی و دیگر عوامل شناخته و ناشناخته ، کسانی که تا دیروز از قانونی حمایت می کردند ، بر علیه آن قیام می کنند.
تحول معرفتی و تکامل جامعه را، این تغییرات به ظاهر کوچک در طول زمان، ممکن و محقق ساخته است.
عنصر ثابت این تغییرات، شاید تعهد نسبت به قوانینی باشد که در همه ی جوامع بشری  مشترک و  متناسب با ساختار روحی و فرهنگی هر جامعه ای است .
عدم توجه به  نیاز های اساسی ،در طول تاریخ  منشا نزاع و انقلاب در ملل مختلف، با فرهنگ و اعتقادات متفاوتی بوده و خواهد بود.
پشتیبانی قانون از برآورده شدن نیازهای اساسی مردم ، می تواند دورنمایی از جامعه ی مطلوب باشد.
پشتیبانی قانون از جانب مردمی که آگاهانه آن را پذیرفته و متعهد به رعایت اصول آن می شوند ،  آرامشی نسبی برای جامعه ایجاد می کند.
بازخوانی تاریخ یادآور این مهم است، که چشمه جوشان اراده انسان ، همیشه تازه است  و انسان  در اولین فرصت اجتماعی ، زمانی که احساس کند ، قانونی متناسب با خواسته های او نیست ، از آن گذر و قانونی دیگر را جایگزین خواهد کرد.
آیا گذر از قوانین بیانگر تحول و تکامل انسان است ؟
پاسخ محکمی در دست نیست.
وضعیت تازه ای که ایجاد می شود ، تحقق خواسته های اکثریت کسانی است که قدرت گذر از قانونی به قانون دیگر را دارند، اگر چه گاه به نظر نوعی واپسگرایی اجتماعی باشد.
این شواهد بیانگر آن است ، که قلمرو بی مرز انسان هیچگاه نباید فراموش بشود و همیشه باید منتظر حوادث تازه و شگفت انسانی باشیم.
نشر در :
شوشان ، کد خبر  : ۱۱۰۵۳۶

صبح ملت نیوز ، کد خبر  :  ۱۱۳۰۴۳

روزنامه سراسری خوزی ها ، ش ۶۱۱

  • مهری کیانوش راد

در مدار حسین ماندن
✍️مهری کیانوش راد

آدم ها می آیند و می روند.
قانون روزگار است ، برای هر آمدنی ، رفتنی است.
مرگ بر گذر زندگی ایستاده ، تا کسی از قافله رفتن جدا نماند.
بین همه ی کسانی که می آیند و می روند ، برخی نامشان جاودانه می ماند،
گاه به زشتی ، گاه به نیکی.
بین نیکان نیز همه یک گونه نیستند ،ماندگاری  یادشان نیز همه یک گونه نیست .کم هستند کسانی که به نیکی های بیشمار آراسته اند و ماندگار  و همیشه  در قلب می مانند‌
حسین یکی از این جاودانه هاست.
جاودانه ای که نمی توانی فراموشش کنی.
به هر نیکی که رو کنی ، جلوه از او می بینی.
به هر زشتی که رو کنی ، می بینی که دشمن افزون تر از آن زشتی را با حسین کرده است.
به تاریخ که نگاه می کنی ، خورشیدی فروزان می بینی که گذر زمان نورش را مکدر نکرده است.
خورشیدی که اطرافش پر از ستاره های نورانی است، اما نور حسین دیگر است ، نور حسین چراغ راه است ، مصباح هدایت است .
در مدار حسین ، باید حسینی بود ، تا ماندگار شد.در مدار حسین می توان زن بود ، مرد بود ، کودک بود ، دشمن بود ، دوست بود و ..‌.
فرقی نمی کند ، در مدار او که قرار گرفتی ، به جذبه ای خاص می چرخی ، سماعی از جان با کل کائنات تو را با خود می برد.
نه از جنسیت تو اثری می ماند ، نه از سن و سالت ،
گویی همه ی زشتی ها ذوب خورشید می شوند  و  طلای ناب وجودت چهره نشان می دهد .
براده های طلای وجودت جذب می شوند،  جمع می شوند ، متراکم و تکثیر می شوند ، چشم می گشایی ...
دیگر شده ای .
این دیگر شدن های مکرر ادامه خواهند داشت ، تا روزی که باور کنی ، دوستدار حسینی .
دل باید باور کند ، عقل باید استدلال کند .
همه ی عالم فدای لحظه ای باد که دل و عقل یکدیگر را اثبات کنند .
این باور است ، که می ماند ، از خود می گذرد ، در مرگ زیبایی می بیند،  و زندگی را تکرار مکرر حق و باطل می داند .
حسین تجربه ی مکرر باور عقل است ، باور  دل است ، عقلی که زبان دل را می فهمد و تسلیم است. .
حسین تجربه ی  مرکب سواران مرگی  است که سرود زندگی می سرایند.
اگر حسین نبود ، چه کسی باور می کرد ، مرگ سرود زندگی است.
اگر حسین نبود ، چه کسی باور می کرد ، زینب گونه در قتلگاه جز زیبایی نبیند .
اگر حسین نبود ، شیعه چه تنها بود.
نشر در :
پایگاه خبری عصر ماه اهواز
کد خبر : ۱۶۷۸۳۶، ۱۴۰۲/۵/۴

پایگاه خبری صبح ملت نیوز 

کد خبر : ۱۱۱۶۷۱، ۱۴۰۲/۵/۴

 

  • مهری کیانوش راد

باز خوانی دو داستان،  در مثنوی و قرآن
✍️مهری کیانوش راد
ادبیات قلمرو وسیعی است که با ابزار واژه مخاطب خود را سحر می کند، اثری که با استفاده از واژه به
به قلمرو احساس منتقل شده و در باورهای مردم تاثیری عمیق می گذارد و گاه دامنه ی آن از باورهای عقلی مردم فراتر می رود ، به همین دلیل زبان شعر و احساس  ، گاه  رسانه ای برای نفوذ خرافات می شود.
قلمرو داستان اگر با شعر آمیخته شود ، از دو عامل تاثیر گذار بهرمند شده و اثری عمیق تر ایجاد می کند.
انسان تا ابد کودکی خود را به عنوان میراثی شیرین با خود دارد و  قصه یکی از  مهم ترین ابزاری است که کودک با آن انس گرفته و بسیاری از آرزوهای خود را در آن تحقق یافته می یابد.
مثنوی سرشار از قصه است ، قصه هایی که مبدع آنها اگر چه  مولانا نیست ، اما دخل و تصرف او به آنها زیبایی خاصی بخشیده است. قصه ها برای مولانا  مانند خمیری قابل انعطاف هستند، آن گونه که  مطلوب اوست ، به آن شکل داده و  با مخاطب در میان می گذارد.
شاید تنها قصه ای که ساخته ی ذهن مولانا است ، هرچند ماخذ تاریخی ندارد ، قصه ی موسی و شبان باشد .
با توجه به اینکه مولانا قصه ها را نقد حال انسان
می داند ،قصه موسی و شبان می تواند نقد حال مولانا و شیوه ی انسان گرایی دینی او باشد.
در داستان عاشق شدن پادشاه بر کنیزک ، مولانا شاخصی خاص برای خواننده ی داستان های مثنوی
فراهم می کند و به او می گوید: چشم و گوش خودت را بازکن و در داستان ها سرنوشت انسانی خود را مرور کن.
بشنوید ای دوستان این داستان /
خود حقیقت نقد حال ماست آن
در دفتر اول مثنوی  برای توضیح چرایی مرتد شدن کاتب وحی  ، به داستان هایی اشاره می کند، مانند :  داستان بلعم باعور و داستان هاروت و ماروت.
این دو داستان که ریشه ی  قرآنی دارند ، در مثنوی
  با تفاوت هایی ذکر شده اند.
در سوره اعراف ، آیه ۱۷۵ ، از مردی سخن گفته می شود ، که خداوند  آیاتی الهی در اختیار او قرار داده و به همین دلیل عزیز و محترم بود  ، اما به شیطان میل کرد و از گمراهان شد.
در قرآن نامی از آن مرد برده نشده و اشاره ای به ویژگی خاصی نشده است.
در تورات در سفر اعداد ، باب ۲۲ از عابدی به نام 
بلعام باعور یاد شده است ، که مستجاب الدعوه بود.رئیس قوم موآب که از بزرگی لشکر بنی اسرائیل ترسیده بود ، از بلعام خواست بنی اسرائیل را نفرین کند، تا به شهر آنان فاتحانه وارد نشود.بلعام باعور  در مسیر خواسته ی پادشاه  موآب رفت ، اما هر بار به امر خدا ،  نتوانست زبان به نفرین باز کند و به قوم موسی برکت داد و به ناچار طبق گفته ی تورات : "و بلعام، برخاسته ، روانه شده و به جای خود رفت."
دنباله داستان بلعام در باب ۲۵ سفر اعداد ، مردی از  قوم بنی اسرائیل فریفته مکر زنی از موآب شده و زنا می کند ، این گناه قوم  بنی اسراییل را گرفتار بلای وبا کرده و عده ای زبادی از بنی اسرائیل  با مرض وبا می میرند ، بعد از قتل زن و مرد زناکار بیماری از بین می رود‌.
برخی این دو داستان را به هم ربط داده  و انجام عمل  زنا را برای نابودی بنی اسراییل، از  مکر  بلعام می دانند ، اما در تورات این مکر به بلعم نسبت داده نشده است.
مولانا با تلفیقی از قرآن ، تورات و روایات داستان خود را ساخته و در بطن آن نکات اخلاقی ، عرفانی را با خواننده در میان می گذارد.
مولانا دلیل جاودانه کردن نام گناهکارانی مانند ابلیس و بلعم را در قرآن ، تازیانه تنبه و  تنبیه مردم می داند .
این دو را مشهور گردانید اله/
تا که باشند این دو ، بر باقی گواه .
این دو را پرچم به سوی شهر برد/
کشتگان قهر را نتوان شمرد .
ابلیس و بلعم هر دو از عابدان به نام  هستند ، اما با گرفتار شدن در دام غرور ، همه ی کمالات خود را از دست دادند .
انسان هر لحظه بر لبه ی تیز سقوط قرار دارد و اگر مراقب خود نباشد ، سقوط او به آنی بسته است.
نامشان جاودانه تاریخ شد ، تا مردم درس بیاموزند و گرفتار دام کبر نشوند.
داستان دوم ، داستان هاروت و ماروت است . این داستان در مثنوی ، گاه با آیات قرآن در تضاد است.
در سوره ی بقره ، آیه ی ۱۰۲ ، داستان دو فرشته با ذکر نام هاروت و ماروت آمده است.
هاروت و ماروت برای سحر شکنی بنی اسرائیل آمده بودند ، اما مردم از این ابزار برای سحر  و ساحری استفاده کردند .
مولانا با استفاده از روایات و داستان ها ،  غرور این دو فرشته بر پاکی خود و دوری از شهوات انسانی را باعث سقوط آن ها می داند ، غروی که باعث گناه و مجازات آن ها تا قیامت می شود.
در داستان ها آمده است : هاروت و ماروت از گناه آدم ها شگفت زده شده بودند .
چون گناه و فسق خلقان جهان /
می شدی روشن به ایشان آن زمان.
دست خاییدن گرفتند به خشم /
لیک عیب خود ندیدند به چشم .
خدا آن ها را به زمین فرستاد . هر دو عاشق زنی به نام زهره شدند . زهره به هر دو وعده ی وصال داد و برای وصال خود ، خواستار آموختن اسم اعظم شد.
زهره با اسم اعظم به آسمان رفت و ستاره شد.
هاروت و ماروت در چاه بابل تا ابد -به جرم گناه خود - سرنگون و مجازات شدند.
این داستان گذشته از تعارض با آیات قرآن ،  با تعالیم قرآن در باره ی عدم خطای ملائک به دلیل نداشتن غرایز سازگار نیست.
نکته مهمی که در مثنوی خودنمایی می کند ، نتیجه گیری مولانا از این داستان است..
خویش بین چون از کسی جرمی بدید /
آتشی در وی ز دوزخ شد پدید .
حمیت دین خواند او آن کبر را /
ننگرد در خویش نفس کبریا .
مولانا در این داستان نیز جلوه ی دیگری از تفکر و انسان شناسی دینی خود را به نمایش می گذارد.
کسانی که با دیدن گناهی خشم آنان زبانه می کشد ، خودِخطاکار  را در آیینه ی غیر می بینند ، شاید با نوعی فرافکنی می خواهند ، دیگران را به جای خود مجازات کنند.
آنان  که خود را به دور از گناه  و دیگران را گناهکار و شایسته مجازات می بینند ، اگر به خود نگاه کنند ، عیوب بسیاری را در خود مشاهده خواهند کرد‌.
مولانا غیرت دینی را به گونه ی دیگری تفسیر می کند و می گوید:
حمیت دین را نشانی دیگر است /
که از آن آتش جهانی اخضر است.
  غیرت دینی باید سرچشمهاش ، آرزوی سرسبزی و زندگی برای مردم باشد ، کسانی که از حمیت دینی برخوردارند ، باید سر بر سجده  بگذارند و شاکر باشند ، که گرفتار خطا نشده اند و برای نجات خطاکاران و نجات آنها  تلاش  کنند.
گفت حقشان گر شما روشنگرید/
در سیه کاران مغفل منگرید.
شکر گویید ای سپاه و چاکران/
رسته اید از شهوت و از چاک ران .

نشر :

در پایگاه خبری عصرماه اهواز 

کد خبر : ۱۶۷۸۳۲ 

  • مهری کیانوش راد

زمزمه های پنهان حقیقت

✍️ مهری کیانوش راد 

پایگاه خبری شوشان ،کد خبر ؛ ۱۱۰۴۰۰ 

پایگاه خبری صبح ملت نیوز ، کد خبر : ۱۰۹۷۱۶

گفت : همه ی عمر چون اسپندِ در  آتش ، در جستجوی حقیقت می سوزم ، کسی پیدا نمی شود، که راه را نشان دهد.

پرسش های من بی پایان، پاسخ دهنده ای نیست .

نگاهش کردم .

نگاهم کرد ، انگار  می گفت : 

تو نیز از حالا شکست خورده ای و پاسخی برای پرسش های من نداری.

گفتم : بهتر است به جای پاسخ به  پرسش های بسیارت ، راهی را نشان بدهم ، شاید تو را به مقصد برساند.

جستجوی حقیقت ، راه و رسم خودش را دارد . جسجوگر اگر طالب حق باشد ، هر ذره ی عالم با او سخن خواهد گفت ،  هر انسانی ، هر حادثه ای ، همه رهبران راه او خواهند بود.

این سخن نه خیال است ، نه شعار . در پس هر حادثه ای پیامی نهفته است.

گفتم : شنیدن راه و رسم خودش را دارد ،

ظرفیتی می خواهد ، به اندازه ی حقیقتی که جستجوگر باید بشنود. ذایقه ای می خواهد، طعم شناس، تا سالم و فاسد را تشخیص بدهد ، گوشی  شنوا می خواهد  تا سره را از ناسره بشناسد. ظرفیت دل که حقیر شد ،  گوش و چشم و دل به اندازه ی آن می بیند، و  همه ی عمر،  تشنه،  به جستجوی سیراب کننده ای خواهد گشت. 

جستجوگر حقیقت به جای شِکوه ، باید گوش به زمزمه های پنهان حقیقت بسپارد، زمزمه هایی که آشنا با جوینده ی حقیقت و به گوش او ، خوش شنیده خواهد شد.

جستجوگر حقیقت ،  آن گونه مفتون گمشده ی خویش است ،  که فرصت شِکوه پیدا نمی کند.

 

اگر طالب حقی ، نشان حق جویان  را از کسی جز خودت ،  طلب نکن .

برای هر جوینده ای ، راهنمایی چهره نشان می دهد ، به اندازه ی که  آماده ی دیدار او  باشد.

به خودت نگاه کن،  چند بار قانونی را دانسته، عمل نکردی؟ 

با هر بار نه گفتنِ خودت به آنچه درست می پنداشتی و عمل نکردی ، سقوطی دردناک تو را در کام خود کشاند و تو باز هم ، بازهم ... 

گاه لحظاتی پیش می آید ، که انسان با آدم و عالم در رنج است ، تحمل خودش را نیز ندارد.

رنج های انسانی مخرب ترین  رنج عالم هستند، زمانی که راه نجاتی برای رهایی نباشد

زندگی راهی گشاده‌ است ، نمی توان به تنهایی جلو رفت ، به عقب برگشت ، به راست و چپ نگاه نکرد .

شانه به شانه ی تو ، هزاران انسان دیگر می روند و می گذرند.

گاه نگاهی به اخم ، به خشم ، به شادی ، جهان تو را دگرگون می کند و جهان انسان دیگری را می سازد

، یا  تخریب می کند.

افتادن گاه آسان است ، اما دوباره برخاستن به آسانی میسر نیست . 

در مسیر پر ازدحام حقیقت چه نشانی از راه می طلبی؟ 

باز به یاد خودت بیاور ، چه راه ها ، چه نصیحت ها ، چه پندها باید عمل می کردی و نکردی.

با دیدن هزار راه و پشت کردن هزار باره ی خود ، به زیبایی آن چه، چهره نشان داده بود و تو ندیدی ، پشت کردی ، باز خواستار راهی نو هستی و از نبودن کسی که تو را، راه نشان دهد ، شِکوه می کنی؟ 

راهای گذشته بر تو خواهند خندید ، خنده ای که از افسوسی ناگفتنی حکایت می کند.

زندگی جاده ا ی بی پایان است ، برهوتی که پا در آن می گذاری ، یا به سبزه آراسته می کنی ، یا پر از خار و خاشاک می کنی.

انتخاب هر راهی ، تجلی درون انسان است.

حقیقت را کسی می داند ، که از ابتدا تا انتها،  راه را، طی کرده باشد .

چه کسی ادعای رسیدن می کند ؟ 

همگی در مسیر بی پایان زندگی ، به اندازه ی نوشیدن جرعه ای می مانیم و می رویم.

انسانِ به مقثصد نرسیده ، جز از دیده های خود، از چه سخن بگوید ، که انسان را خوش باشد ، که حقیقت را گفته باشد .

در این راه کوتاه به ظاهر طویل ، باید از هرکسی آموخت ، باید هر تجربه ای را تجربه کرد .

بایدها بسیارند و جستجوگر حقیقت به هر بایدی رو نمی آورد ، جز بایدی که با جانش آشنا باشد و او را به سوی کشف راه هایی بخواند که تازگی آن را با جان خود احساس کند.

هر بایدی که به ما چهره نشان می دهد ، از هزار توی هزار انگیزه و خواسته پرده برمی‌دارد،  اگر پرده دار نیاز خود باشیم.

هر نیازی جلوه از درون ناپیدای انسان دارد ، آن گونه ناپیدا ، که هرکس از کشف آن به وجد می آید یا اندوهگین،  که با این زشتی عمری هم خانه بوده است و بی خبر مانده است.

خبر ها نشان از آن دارد ، که انسان گامی در شناخت برداشته است ، یا هنوز قدرت رفتن ندارد.

سنگلاخ ها بسیارند . کسانی در جاده ی کشف  حقیقت و پاسخ پرسش های خود، گام برمی دارند ، که نه از ناشناخته شدن راه هراس دارند و نه نرسیدن ناامیدشان می کند.

اگر جز این می طلبی ، راه را به خطا آمده ای .

 

 

 

 

  • مهری کیانوش راد

  برای آنان که مهربانند و نمی دانند.

# مهربان هستی 

مهربان هستی 

چون ابریشم نرم 

چون مخمل آبی سرخگون 

می توان بر آن دست کشید

و نترسید 

 

چون نسیم ملایمی 

در جان پیچید و آشفته  نکرد

 

چون گرمای تابستانی سبز 

از ترس ها عبور کرد  

 

چون زلال اعتماد 

در خون جاری شد

 

چون ستون محکمی

پناه ایستادن شد

 

تصویر تو در ذهن

تفسیر ی از مهربانی 

خواهد شد.

 

# مهری کیانوش راد 

 

 

 

 

  • مهری کیانوش راد

لحظه های  گیج کننده ی  تصمیم.

✍️ مهری کیانوش راد 

طرح مسئله به همین سادگی است :

در سبد خالی میوه فروش ، یک توت فرنگی افتاده بود ، زنی توت فرنگی را برداشت ، با لذت خورد . رو به فروشنده گفت : خیلی خوشمزه بود ، راضی باش.

فروشنده گفت : نوش جان .

با خود فکر کردم ، از فروشنده بخواهم ، میوه ی مورد علاقه زن را به او بدهد ، پولش را حساب کنم؟

با خود فکر کردم ، غرور زن شکسته نمی شود ؟ 

زن بدون خرید میوه رفت  و من هنوز با خودم فکر می کنم ، تصمیم درست ، چه تصمیمی بود؟ 

زندگی ما سرشار از لحظاتی است که نمی دانیم ، چه تصمیمی درست یا غلط است؟ 

این مشکل فقط در باره ی تصمیم گیری برای دیگران، صدق نمی کند ، تعلل در بسیاری از  تصمیم های بنیادی برای زندگی خودمان ، باعث گذر زمان می شود و ما چه بسا سالها در فهم درست و غلط تصمیم ها  درمانده ایم.

پیر می شویم و تصمیم هایی که می توانستند، زندگی ما را از کیفیت پرمعناتری سرشار کنند ، خالی مانده است.

گاه به پشیمانی بر  زمان از دست رفته افسوس می خوریم ، افسوسی که راه چاره ای برای آن نیست.

چه بسیار تصمیم ها که نهایت درستیِ آن ها را در زمان حال تضمین می کنیم و در آینده متوجه 

می شویم ، پرخطاترین تصمیمی بوده ، که می توانستیم، در پیش بگیریم.

آیا می توان  به اندیشه ای مجهز شد، که زیان و اندوه آن ، ما را نرنجاند؟ 

شاید  بتوان با اندیشه ای عمیق تر ، زاویه های مختلف یک انتخاب را بررسی کرد ، اما چه بسیار زاویه های پنهان که از نظر ما مخفی مانده و در درست و غلط تصمیم ما اثرگذار خواهند شد.

شاید بتوان درستی یک انتخاب را برای امروز تضمین کرد ، اما زندگی امروز ما در گرو فرداهای نیامده است. در فرداهای نیامده چه بسا معیار درست و غلط امروز تغییر کرده باشد ، سود امروز ، زیان فردا باشد یا بالعکس.

ظاهرا هیچ راهی به نظر نمی رسد.

زندگی ما در لحظه ای ، که به هر دلیلی تصمیمی گرفته شده و انتخابی را بر گزینه ای دیگر ترجیح می دهیم ، ساخته می شود.

راه گریزی وجود ندارد.

باید بر افسوس های بی فایده ، نقطه ی پایان گذاشت ، هر تصمیمی را در زمان خودش دید و ارزیابی کرد ، با معیارهای قابل مشاهده و آن چه با اندیشه ی ما در زمان تصمیم گیری نقش آفرین می شود .

استفاده از تجارب دیگران در دایره ی معیارهای  سودمند ، نقش آفرین است ، اما زمانی کاربردی ارزشی خواهند داشت ، که با محک عقلِ تصمیم گیرنده، سنجیده و انتخاب بشوند. 

اگر قدرت پیش بینی از آینده را داشته ایم و استقاده نکرده ایم ، افسوس رواست .

اگر از عواقب زیان آور تصمیمی آگاه بوده ایم و انجام داده ایم ، افسوس رواست.

اگر از عواقب زیان آور تصمیمی ، که به سود دیگری تمام می شود و ما آگاهانه زیان خود را بر سود دیگری ترجیح داده ایم، افسوسی روا نیست.

انسان است و سرمایه ی اندکی از زمان ، که عمر را تشکیل می دهد ، نه از زیاد آن باخبریم و نه آگاهی از نقطه ی پایان آن داریم.

ما هستیم و زمان باقی مانده ی عمر  و گزینه هایی که ما را به سوی خود می خوانند و راهی که باید ادامه داد.

کم خطر ترین انتخاب، انتخابی است  که امروز در درست بودن آن شک نکرده و به انجام رسانده باشیم ، اگرچه فردا و فرداهای دیگر ، از انجام آن تصمیم، زیان بسیار کرده باشیم.

سود صداقت با خود در تصمیم گیری به هر زیانی می ارزد، این نکته را کسی درک خواهد کرد ، که آزمون های راستی آزمایی بسیاری را صادقانه با خود مرور کرده و به نتیجه رسیده است.

حاصل صداقت با خود ، در هر قدم و هر تصمیم ، آرامشی است که نصیب انسان می شود ، تا از زیان  کنکاش در روزمرگی های مزمن و سنجش خود در ترازوی نگاه نقادانه ی دیگران ، خود را دور کند.

دور کردن از نقادی به مفهوم عدم پذیرش نقد دیگران نیست ، بلکه به خود فرصت دادن است ، تا عجولانه در نقد دیگران خود را نبازد. در سایه ی آرامش است ،که انسان عجولانه تصمیم نمی گیرد،  تیغه ی نقد را در جان خود فرو نمی کند ، بلکه در مروری مدام و به آرامی، نقاط ضعف خود را بی دغدغه ی  حس گناه ، پیدا و حل می کند.

حس گناه مخرب ترین احساسی است ، که نیروی تحرک انسان را به سکون می کشاند و خطرناک تر از آن ، زمانی است که بخود آسیب برساند.

تنها راه نجاتی که به نظر می رسد ، این است که به جای مجادله ی با خویش، مشفقانه ، همراه با خود ، راه های نرفته را تجربه کنیم و نترسیم.

نشر : ۱۴۰۲/۴/۲

شوشان ، کد خبر : ۱۱۰۳۹۵

صبح ملت  نیوز ، کد خبر: ۱۰۸۳۸۸

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • مهری کیانوش راد

 

فلسفه یا سفسطه 

(انسان بر سرسره ی زمان)

  ✍️مهری کیانوش راد 

همه ی ما بر سُرسُره ی زمان نشسته ایم.

در زمان و با زمان متولد و در لحظه ای خاص پیاده می شویم.

سرعت پایین آمدن برای هر انسانی متفاوت با دیگری است.

زمان برای شما سریع  یا کند می گذرد؟

چه متغیری در نوسان این رویداد نقش دارد؟ 

آیا سفر به گذشته و آینده ممکن است ؟ 

آیا زمانِ قراردادی قابل قبول بین انسان ها با فلسفه ی  فیلسوفان یا قوانین علمی متغییر فیزیکدانان ، ارزش خود را از دست داده یا خواهد داد؟ 

همه ی انسان های روی زمین بر مبنای زمان متداول بیست و چهار ساعت و مکانی که در  آن زندگی می کنند ، مانوس و آشنا و زندگی خود را برمبنای این قوانین ساخته ، ویران و دوباره از نو شکل می دهند.

در حاشیه ی دورانی که بر انسان گذشته است ، ادیان ، اندیشمندان ، فیلسوفان و فیزیکدانان ، هر کدام دیدگاه  خاصی عرضه کرده اند‌ ، گاه زمان را موهوم ، مطلق ، انتزاعی و یا نسبی معرفی کرده اند،  سخن از زمان های متعدد موازی گفته اند ،  اما 

تاکنون افقی یگانه در باره ی  مفهوم زمان و گاه مکان ،  وجود نداشته است.

آرزوی انسان این بوده، که با سفر به گذشته زندگی امروز خود  یا  آینده را به دلخواه تغییر بدهد.

آیا انسان به آرزوی خود دست خواهد یافت ؟ 

در واقعیت پاسخ منفی است.

تفکر اسطوره ای معتقد است زمان وابسته به رویدادها است و با آن ها تعریف می شود - این رویدادها هستند که زمان را تعیین می‌کنند-  اما با رشد علمی وابستگی زمان از رویدادها جدا شد.

هراکلیتوس معتقد به دایروی بودن زمان بود ، تکرار مکرر حوادثی که پیش آمده و خواهد آمد.

تناسخ زیر مجموعه ای از این تفکر است ،  با یک  تفاوت ،  در تناسخ نقطه ی پایانی وجود دارد.   انسان بعد از مرگ و حیات های  مکرر  زمانی که به کمال برسد ،  بر دور تسلسل  زندگی خود، نقطه ی پایان  می گذارد.

نیوتن معتقد بود ( ۱۶۴۳،۱۷۲۷) : زمان مطلق غیرقابل شناسایی است و تنها ممکن است به صورت ریاضی درک شود. 

تفکر نیوتن که زمان مطلق حقیقی و ریاضی خود به خود و به علت ماهیت ویژه ی خود به طور یکنواخت و بدون ارتباط با هیچ عامل خارجی جریان دارد ، از نظر علم رد شده است.

به نظر نیوتن جهان دارای یک ساعت است ، اما لایب نیتس آلمانی مخالف است و می گوید: جهان خود یک ساعت است.

امانویل کانت( ۱۷۲۴،۱۸۰۴) فیلسوف معرفت شناس 

(اپیستمولوژیک ) ، معتقد بود، در معرفتِ هیچ چیزی ، زمان و مکان از آن جدا نیست و بدون آن ها علم امکان پذیر نیست .

در فلسفه ی کانت  " زمان " عبارت است از صورت ذهنی جریان و مرور حوادث بیرونی و درونی .

و " مکان " عبارت است از صورت ذهنی که با آن اشیا را درک می کنیم.

مکان شرط ادراک و وجدان همه ی امور ، خواه بیرونی و خواه درونی ، پس زمان و مکان جزو  ذهن انسان  و در خارج وجود ندارند.

افلاطون می گوید: هر چیزی که زمانی و مکانی باشد ، صیرورت پذیر( از قوه به فعل رسیدن ، شدن ) است و معرفت یقینی به دست نمی آید ، بنابراین باید از این مرحله فراتر رفت ، تا شهود حاصل بشود.

امانویل کانت مطلق بودن زمان و مکان را از نیوتن و ذهنی بودن آن را از لایب نیتس( در آغاز لایب نیتس معتقد به مطلق بودن زمان و مکان ، و بعد از آن ذهنی و  نسبی بودن زمان و مکان را اعلام کرد) کسب کرد.

کانت معتقد بود، که هرچه در زمان و مکان قرار نگیرد ، از قلمرو معرفت بشر خارج است ، یکی از این موارد  فلسفه ی الهی  است‌.

این دیدگاه مورد مناقشه ی دینداران قرار گرفته است.

اگر کانت ، روزگار انیشتن را درک می کرد ، دیدگاه او در باره ی مطلق بودن زمان و اگر روزگار " لی اسمولین" را درک می کرد ، دیدگاه او در باره ی ذهنی بودن زمان ،  به احتمال نزدیک به یقین، متفاوت می شد.

دیدگاه توهم زمان : 

بر مبنای این دیدگاه، جهان یک توده ی غول پیکر از همه ی چیزهایی است که در همه ی زمان ها و مکان ها اتفاق افتاده و خواهد افتاد‌. بر مبنای این نظریه  گذشته و حال و  آینده ی همگی با هم در حال حاضر  وجود دارند ، همه ی حوادث واقعی هستند ، اما دست رسی به آنان تاکنون ممکن نشده است. 

به فرآیند این سفرکردن های زمانی، اصطلاحا پارادوکس گفته می شود ، از زمان حال به گذشته یا آینده  سفر کردن و تغییراتی را مطابق خواسته ی خود در رویدادهای زندگی ایجاد کردن، آرزویی که برای انسان تاکنون در داستان ها و  فیلم ها ی تخیلی تحقق یافته است.

از نظر علم ، سفر به گذشته و آینده معقول نیست ، دلایلی برای رد این نظریه بیان شده است.

ایگور د نوویکوف کیهان شناس روس و نظریه پرداز "سفید چاله ها " در رد این تفکر می گوید :  اگر رودخانه ی زمان ، به آرامی بچرخد و گردابی درست کند ، دستی نامرئی،  به هر ترتیب مداخله کرده و در صورتی که بخواهیم با سفر به گذشته ، منجر به ایجاد یکی از پارادوکس ها بشویم ، جلوی ما را می گیرد.

نوویکوف معتقد است ، قانون ناشناخته ای در فیزیک وجود دارد که جلوی هر عملی را که آینده را تغییر دهد ، می گیرد.

عامل باز دارنده ی اختیار انسان، در این قلمرو ، مانند  قانون گرانش عمل می کند ، به طور مثال : شاید بخواهیم بدون کمک هیچ انرژی روی سقف راه برویم ، قانون گرانش مرا از انجام‌این کار باز می دارد، هر چه سعی کنیم پایین می افتیم ، بنابراین اختیار انسان محدود می شود.

نسبی بودن زمان :

انیشتین ( ۱۸۷۹ ،۱۹۵۵) می گوید:

طبق نسبیت یا اتساع زمان ، زمان برای ناظر متحرک در فضا با سرعت نور  نسبت به ناظر ساکن در زمین کندتر است، به این مفهوم که  انسان در فضا دیرتر از زمین پیر می شود، همان طور که انسان ها یی که در ارتفاعات بلند زندگی می کنند ، نسبت به زمین  - به اندازه چند ثانیه - زودتر پیرتر می شوند.

کورت گودل  در سال ۱۹۴۹ عدم وجود زمان را با ریاضی برای انیشتن ثابت کرد .

لی اسمولین در سال ۲۰۱۳ در کتاب" تولد دوباره ی زمان"ادعا کرد : زمان کاملا واقعی است و هیچ چیز توان پیشی گرفتن از آن را ندارد و  آشکارا گفته بود که تثبیت مفهوم زمان برای زندگی روزمره ی ما فوایدی دارد و اگر سیر زمان یک توهم نباشد ، به زندگی ما ارزش و معنا می بخشد. 

دیدگاه متفاوت نظریه پردازان بیانگر این واقعیت است که از نظر علمی توافقی بر مفهوم زمان وجود ندارد و راه نظریه پردازی باز است.

دیدگاه ادیان سامی یا ابراهیمی  : 

الف : در ادیان ابراهیمی ، زمان ابتدا و پایانی دارد ، آغاز آفرینش دنیا و انسان ، تولد زمان و قیامت، مرگ زمان است.

زمان با ماده و زندگی دنیایی مفهوم پیدا می کند.

پیری یا تغییر یا تکامل شی در زندگی دنیایی مفهوم پیدا می کند ، در زندگی اخروی ، تغییر و پیری وجود ندارد.

بعد از پایان زندگی دنیا ، به گونه ای زمان سربریده می شود.

ب : همه ی حوادث گذشته و آینده در حال حاضر وجود دارند.  علامه طباطبایی ، فیلسوف و مفسر قرآن در تفسیر آیه ۲۲ سوره ی  ق  "  فکشفنا عنک غطایک و بصرک یوم الحدید" می گوید : 

" آن چه خدا برای فردای قیامت انسان تهیه دیده ، از همان روزی تهیه دیده ، که انسان در دنیا بوده است.

یعنی در حال حاضر قیامتی که در آینده رخ خواهد داد ، وجود دارد ،  فقط از دید بسیاری از انسان ها نادیدنی است.

ج : توقف زمان در ادیان سامی 

برای اصحاب کهف( مورد قبول یهود ، نصاری و اسلام ) ، در قرآن در حدود سیصد و نه سال زمان متوقف می شود، در حالی که برای دیگر مردم روزگار سیر زمان به شیوه ی عادی خود سپری می شود.

د : دیگرگونگی زمان در یک واحد خاص زمانی 

در قرآن در آیه ی ۲۵۹ بقره ، از رویدادی شگفت یاد می شود .  برای عُزیر که نامش در آیه ۳۰ سوره ی بقره ذکر شده است ،  در حدود صدسال  زمان  متوقف می شود ، در کنار او و همزمان با او ، افراد دیگر ، گذر زمان، روال عادی خود را طی می کند.

برای غذا و الاغ او نیز زمان دیگرگونه عمل می کند .

بعد از صد سال غذای او سالم و الاغ او تبدیل به مشتی استخوان شده است.

این آیه می تواند افق تازه ای در فهم زمان های  موازی باز کند.

 

به اعتقاد و تجربه ی  نگارنده ، واقعیت زمان را هر کس می تواند احساس و ادراک کند.سرعت  زمان در هر لحظه از زندگی متناسب با حالات روحی ، متناسب با سن ، متناسب با شرایط کاری و بسیار عوامل دیگر متفاوت می شود‌.

احساس هر انسانی ، صادقانه ترین دلیل  برای سرعت یا کندی زمان است.

گذشته از ادراک حسی ، دقت در  گذر زمان بر جسم مادی انسان نیز قابل توجه است، 

همه ی ما بر سُرسُره ی زمان نشسته ایم ، قانون زندگی ما را به پایین آن ، یعنی مرگ سوق 

خواهد داد.

سرعت رسیدن ، میزان تغییر سرعت در مراحل مختلف عمر، چگونه ارزیابی می شود؟

قاعده ی پذیرفته شده به ظاهر،  این است که زمان برای کودکان طولانی و برای بزرگ سالان تند می گذرد.

اما  تجربه ی نگارنده ثابت کرده است ، بسیاری از سالمندان از کندی حرکت زمان شکایت دارند.

بی برنامگی آنها را کلافه می کند و هیچ راهی برای پر کردن اوقات طولانی روز و رساندن آن به شب ندارند.

با توجه به این که زمان موجودیتی قابل لمس ندارد و گاه از آن به عنوان امری موهوم یاد می شود، شاید تنها معیار گذر زمان برای هرکس، گذشته از جنبه ی قراردادی آن ، تشخیص خود انسان باشد. 

باید قوس و کش آن را نه با فرایندی همگانی ، که با چگونگی حال هر انسانی محاسبه کرد.

بسیار اندیشمندان تا دوران کهن سالی تا زمانی که توانسته اند ، از فرآورده های ذهنی خود استفاده کنند، مانند کودکان از زمان طولانی تری برای تجربه های شگفت خویش و آموختن بیشتر برخوردار هستند.  

این رویداد برای کسی که هنوز کودکانه و پر از شگفتی جهان را می نگرد و برای رسیدن به کنه حقیقت تلاش می کند ، قابل درک و دایره ی شناخت هر لحظه افزون تر می شود.

در فرایند کشف و شهود ، هر روز تازگی تازه ای از جهان را کشف و جوانی انسان طولانی تر می شود، تا جایی که می توان گفت : برای  جوینده ی تازگی های نامکشوف هستی ، پیری رخ  نمی دهد.

چشمی که جویای زیبایی ، ذهنی که همیشه آماده ی یادگیری است   چگونه رنج تکرار و یکسانی زمان را تجربه خواهد؟  زمان برای درک این همه کشف و شهود ، کم خواهد بود، روز شروع نشده به پایان خواهد رسید.

نقطه ی مقابل ، انسانی دیگر ، با دیدی دیگرگونه ، خسته از کشف زیبایی ها ، بدون هدف و مقصد ، 

زمانی بسیار طولانی و خسته کننده را تجربه خواهد کرد و هر لحظه ، در انتظار رسیدن شب ، تا  خواب  زمان را برایش کوتاه تر کند.

برای هر دو ی این انسان ها ، زمان همان ۲۴ ساعت است ، نه کمتر و نه بیشتر ، اما چگونگی ورود در زمان است ، که کیفیت را افزون یا کم می کند.

با وجود این تفاوت های کیفی ،  گذر زمان بر جسم را  ، نمی توان انکار کرد ، تحلیل جسمانی،  کم شدن نور چشمان ،  فراموشی و بسیار نشانه ها که نشان از گذر زمان بر جسم مادی  دارند ، اما باز فرآیند پیر شدن برای همه ی انسان در یک زمان خاص اتفاق نمی افتد.

این فرآیند ،  به زبان عامیانه ، یعنی با واقعیتی غیرانکار به نام گذر زمان روبرو هستیم.

واقعیت غیر قابل انکار این است ، با هر دیدگاه ، با هر مرتبه ی علمی، با هر دین و ایمان ، همگی  روز را  بیست و چهارساعت ، سال را دوازده ماه ، ساعت را با دقیقه و ثانیه قبول کرده و طول عمر خود را با این معیارها می سنجیم و به عنوان  قوانینی ثابت ، روابط زمانی زندگی انسانی خود را ساماندهی می کنیم.

نشر : 

صبح ملت نیوز  ۱۴۰۲/۳/۲۸، کد خبر؛۱۰۸۳۳۱

شوشان ، ۱۴۰۲/۳/۲۹، کدخبر : ۱۱۰۳۸۰

 

 

 

 

 

 

  • مهری کیانوش راد