ارتفاع سکوت

مشخصات بلاگ

انواع ادبی(شعر و نثر)

شیرینی غم عشق


گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شاد          ما را غم نگار بود مایه ی سرور

غم که همیشه هاله ی سیاه روح انسان و بازدارنده ی او از هر تحرک و شادمانی است، چرا در شعر حافظ، در ترکیب با عشق، 

شیرین ترین  بهره ی روح انسان می شود؟

شاید به این دلیل که:

شیرین ترین بهره ی عشق ، تهی کردن عاشق از خود و خودپرستی است.

او جانش را به محبوبی می سپرد ؛ که حضورش ، شیرین ترین حضور و هجرانش ، شیرین ترین لحظه ی انتظار است؛ انتظار برای 

حضور محبوبی که جان را روشنی بخشد و کام جان را شیرین کند.

شیرینی این اندوه تا به جایی است ؛ که عاشق آن را به تمامی برای خود می خواهد، نه از خود خواهی، که می داند ؛ این اندوه 

آشنای هیچ کس جز او نیست؛ پس آن را چون جان عزیز می دارد و چون کسی که کان شکر در بر دارد ، با شیرین ترین وجه با دیگران 

روبرو می شود.

غم عشق از آن او می شود و شادی برای دیگران.

این است سر سخن آن یگانه ی همیشه ی دوران ، سر حلقه ی عشاق ، علی علیه السلام ، که:

المومن حزنه فی قلبه و بشره فی وجه - نهج البلاغه، حکمت 325، ترجمه فیض الاسلام-

اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب حافظ هاتف میخانه عشقmkianooshrad


  • مهری کیانوش راد

روح برهنه ی تو 


دیروز عاشورا بود 

من 

72 بار مردم ، زنده شدم

72 بار تکرار تاریخ را دیدم

امروز ما ادامه ی دیروز است

حسین  روح برهنه ی توست 

آنگاه که آزاد می شوی 

و زینب

شلاقی 

که مدام بر تن من می تازد.

ای شلاق بر من بتاز 

ای شلاق بر ما بتاز

ما به پوسته ها عشق می ورزیم.

و من عشق را 

تنهاترین می یابم

آنگاه که درد فرد بودن 

مرا به جانب تو می کشاند

تا مرا پناه دهی 

دو تا شویم 

و عشق که زبانه کشید

چشم می گشایم

تو محو شده ای 

پله پله 

باید به او رسید.

اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب پله های تنهایی mkianooshrad



  • مهری کیانوش راد

اصلاح گری حافظ و عبید زاکانی 


عبید در داستان موش و گربه ، پرده از ریای گربه صفتان قدرت مدار برمی دارد و ابزار قدرت این دیو صفتان را که همان پوشش زهد 

ریایی و توبه کاری مکرر است ؛ برملا می کند.

عبید راوی تمامی زشتی های زمانه ی خود است ؛ به عریانی واقعیت های زمانه ی خویش؛ آن چنان که هنوز بوی تعفن از کلام او به 

مشام می رسد.

عبید گاه به طنز ، گاه با هزل می کوشد از زشتی این چهره ی کریه بکاهد و آن را برای خواننده قابل تحمل کند.

و این چهره ی زمانه ی حافظ است.

حافظ به مدد نبوغ غول آسای خود ، تصویرگر همه ی کژی های جامعه ی خویش است ، اما نه مانند عبیدزاکانی ، بلکه در زیباترین ، 

گویاترین و منزه ترین کلام .

مفاسد جامعه را هم نشین عشق، عرفان ، تقدس و پاکی می کند ؛ و آن چنان همه چیز را با هم آشتی می دهد ؛ که خواننده ی 

شعرش قدم به قدم آشنا با زشتی ها و دشمن آن ها می شود.

عبید زاکانی اگر آغازگر نهضت ریاستیزانه و اصلاح گر زمانه خود نباشد ، از موثرترین عوامل در این قیام کلامی علیه زمانه ی خویش 

است .

و حافظ ، از درخشان ترین چهره هایی است که به قیام و اصلاح گری عبید و همفکرانش ، در آینه ی شعرش رنگ جاودانگی 

بخشیده و برای همیشه در هیئت اصلاح گری شاعر در تاریخ ادبیات ایران جاودانه ماندگار شده است.

اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب حافظ هاتف میخانه عشق mkianooshrad



  • مهری کیانوش راد

بادبادک 


بادبادک های سرگشته ی آسمان

محکوم قانون باد.

در انتظار مرگ 

به بالا رسیده اید

در اوج مانده اید 

اما 

نه با اختیار خود.


محصور بادبادک شده 

و به انتظار

میل عجیبی به نگهبانی دو گوش خود 

تا کی دوباره بترکد 

بادبادک آدمی 

اندوه پریش و 

محکوم قانون باد.

اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب رویایت را ناگفته رها کنmkianooshrad




  • مهری کیانوش راد



شمارش رنج


رنج ها را شماره می کنم

بگذار

شادمانه ترین سرود را بخوانم

آنگاه

که شیار  دو  ابرویم

طرحی از غم

بر چهره می زند.

اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب رویایت را ناگفته رها کن mkianooshrad



  • مهری کیانوش راد

*گام تنهایی


عشق 

گام تنهایی انسان است 

گاه که وهم تنهایی

به بوسه ی جلادت بکشاند.



*آدمی 


روباه گرگ و افعی را 

می شناسم 

یک چهره از آدمی را نه.


اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب رویایت را ناگفته رها کنmkianooshrad


  • مهری کیانوش راد

زن 


من خودم هسم 

یک زن 

با آتشفشانی از عشق در درونم 

اول بار 

گدازه های آتشین من 

زمین را با عشق آشنا کرد


از تن خویش 

آشیانی ساختم 

و جانم را 

قطره 

 قطره 

 در کام تشنه ی کودکانم ریختم 


و از تمامی عشقم 

آتشی 

تا گرم شوند

آتش عشق من 

هیچ دخترکی را 

هیچ پسرکی را 

دشمن نداشت


عشق

         بر دست و پایم 

                                زنجیری شد


مردانی مهاجم 

مرا دیدند 

نشناختند 

از من مهره ای ساختند 

به گاه 

بازی های کودکانه ی خویش

آنان 

اگر چشم می گشودند

مرا می شناختند

مادر زمین را 

آفریننده ی عشق را 

پناه عقل را 


آنان 

اگر چشم می گشودند

تیزی خنجر خویش را 

بر نازک گردن کودکانه ی خویش 

                                          می دیدند


آنان 

اگر چشم بگشایند 

اکر....

اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب ارتفاع سکوتmkianooshrad


  • مهری کیانوش راد

حافظ و عاشورا 

رندان تشنه لب 


زان یار دل نوازم شکری ست با شکایت  /   گر نکته دان عشقی  بر خوان تو این حکایت 

رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس    / گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیج کانجا    / سرها بریده بینی بی جرم و بی شکایت 

.... با دقت بیشتری این غزل را چند باره خوانی کردم ؛ هر چه بیشتر خواندم ؛ روشن تر و شیواتر  از قبل تداعی کننده ی روز عاشورا بود ؛

به گونه ای که انگار به تابلویی نگاه می کنم که نقاشی ماهر با کمک کلمه بر صفحه ی سفید کاغذ آن چنان ترسیم کرده است  که با 

همه ی وجود ، تاریکی ، سنگینی ، وحشت و سرخی عشق را  که همه ی تابلو را خون رنگ کرده است ؛ می دیدم و فواره ی رنج را که از دل حافظ به آسمان می رسید.

باورم شد ؛ این حکایت که حافظ با شکری آمیخته به شکایت گوینده ی آن است ، جز حکایت حسین ، ذبیح عشق  ، نیست. 

و چرا حکایت حسین نباشد ؟

حافظ کسی را یارای شنیدن این حکایت می داند ؛ که نه آشنای عشق ، که نکته دان عشق باشد.

آن کس که با زیر و بم عشق آشناست ، چون حافظ می داند که :

راهی است راه عشق که هیچش کرانه نیست   /    آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست

 چرا باور نکیم که حافظ شرح روز ذبح عشق را می دهد.

آن روزی که رند عالم سوز او ( انسان کامل) حافظ بدون توجه به مصلحت اندیشی های رایج زمانه ، ظاهرش را در ملامت و  باطنش را 

در سلامت دارد .

مگر به حسین ...

اشتراک با ذکر مهخذ، کتاب حافظ هاتف میخانه ی عشق mkianooshrad


  • مهری کیانوش راد

شب عاشورا و عاشوراییان


... تا صبح صدای زمزمه ی دعا و نیایش ، جان دردمند زینب را به آرامش و سکون نزدیک می کرد.

صدای مداوم تیشه ، گودالی را گرداگرد خیمه ها حفر می کرد ، که فردا با توده های هیزم آتش گرفته ، حریم زنان و کودکان بی پناه خواهد شد.

به دستور حسین این گودال حفر شد و از خاشاک و هیزم پر، تا دشمن نتواند از پشت به خیمه ی زنان و کودکان حمله کند.

شب به پایان خود نزدیک شده بود .

آن شب ستارگان تا صبح نگران ایستاده بودند .

یاران حسین ، عاشقانه مهیای مرگ می شدند.

همه می دانستند ؛ وقتی خورشید آسمان را روشن کند ، زمان غروب دنیایی آنان و تولد در دنیایی است که شیرین از وصل محبوب است 

تا صبح راهی نمانده بود ، شب خورشید را به میهمانی آسمان می خواند.

بگذار خورشید غزل خوان کاروانی باشد ؛ که بر مرکب عشق مهیای هجرتی جاودانه اند

اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب زینب احیاگر تشیع mkianooshrad


  • مهری کیانوش راد

زینب در مکتب برادر درس می آموزد


...  نگاه زینب به حسین دوخته شده بود؛ پیمانی بین آن دو بسته شد.

سهم حسین شهادت و سهم زینب شکیبایی.

زینب در همه ی لحظات عاشورا و بعد از آن بر این پیمان استوار ماند .

درسی که زینب در مکتب برادرش در لحظاتی کوتاه آموخت ؛ همیشه ی تاریخ شیعه را وام دار خویش ساخت.

حسین _ع_ با این سخنان کوتاه ، از شاگرد مستعدی چون زینب ، مهم ترین پایگاه ماندگاری تفکر شیعی را به وجود آورد ؛ تا جایی که اگر زینب  و سخنان آتشین او ، پرده ی ظلم بنی امیه و جهالت مردم را پاره نکرده بود ؛ چه بسا ، قیام حسین در تبلیغات دشمن گم و فراموش می شد.

زینب بدون هیچ سخنی برخاست، در حالی که نگاهش به دوردست ها دوخته شده بود...

اشتراک با ذکر ماخذ، کتاب زینب احیاگر تشیع mkianooshrad



  • مهری کیانوش راد